فارس، شیراز، بزرگان (ع،غ،ف،ق)

فارس، شیراز، بزرگان، عارف شیرازی

نامش میرزا آقا علی اکبر و پدرش میرزا ابوالحسن بود. شاعر و ادیب آگاه و صاحب فضلی به شمار
می رفت. چندی در کربلا زیست و پس عازم هندوستان شد و در آنجا دچار فقر و فاقه گردید. محمد شاه حاکم کلنهو برای او معاشی تعیین شد. سرانجام در سال 1261 ه.ق درگذشت و در همان شهر کلنهو مدفون گردید.

مهراز، 367: 1348

فارس، شیراز، بزرگان، عبدالحمید یحیی فارسی

عبدالحمید فارسی اولین شخصیت شیرازی است که در دستگاه خلفای اسلامی صاحب مقامی والا گردید. بدین معنی که در سال 57 عبدالملک بن مروان الحکم او را به وزارت خود برگزید و بعد از وی نیز به وزارت مروان حمار رسید. عبدالحمید از فضلای نامی عصر و مخترع سیاق دفتری دیوانی بود. وی عبدالملک را تشویق کرد تا در سال 76 سکه زر و نقره ضرب نماید. هنگامیکه مروان حمار دولت بنی امیه را در زوال می دید، به عبدالحمید گفت اکنون که همه از ما روی برمی گردانند و به عباسیان می گروند، خوب است تو نیز به عنوان فرار به سوی ایشان روی و از حال آنان ما را آگاه سازی و تدبیری برای دفع آنان بنمائی. عبدالحمید گفت من هرگز راضی به چنین کاری نمی شوم و از من برنمی آید، زیرا اگر به خدمت بنی عباس روم و نان ایشان بخورم، دیگر خیانت بدانان نتوانم کرد.

درباره پایان کار عبدالحمید داستانی است که مروان بن محمد بگریخت و قاعده ملک او خراب شد، عبدالحمید فرار نمود و در خانه ابن مقفع پنهان شد و این ابن مقفع از فضلای روزگار بود و او را جماعتی می طلبیدند تا نشان یافتند که در سرای ابن مقفع است. موکلان در خانه ابن مقفع رفتند و هر دو را بدیدند. گفتند از میان شما عبدالحمید کدام است؟ هردو گفتند عبدالحمید منم. موکلان حیران شدند و ابن مقفع می گفت که عبدالحمید منم، او را بگذارید. عبدالحمید گفت او لطف می کند و مرا نشانه هاست، مرا ببرید به نزدیک آنکه مرا می طلبد و او را اینجا نگا دارید تا چون مرا بشناسد او را بگذارید. پس چون او را ببردند و بشناختند او را گرفتند و ابن مقفع خلاص شد. پس از دستگیری عبدالحمید او را به نزد منصور آوردند و چون او خواست حکم به قتل او نماید، گفت ای امیرالمومنین مرا مکش که مانند من مترسلی در عالم که توان یافت منصور جواب داد “آری تو آن کسی که به نامه ای هنگامه ای را برمی شکستی و به تدبیری ابواب سهولت مهمات را بر ما میبستی”. آنگاه او را با شکنجه کشتند.

مهراز، 430- 429: 1348

فارس، شیراز، بزرگان، عبدالوهاب یزدانی

عبدالوهاب یزدانی ششمین و کوچکترین فرزند وصال است که مانند برادران خود انواع خط ها را نیکو مینوشت و در خط نستعلیق چنان استادی داشت که بین خط او و خط میر تمیز داده نمی شود.

مهراز، 364: 1348

فارس، شیراز، بزرگان، عبدی بیک شیرازی

خواجه زین الدین علی از شعرا و بزرگ زادگان شیراز بود که در دستگاه شاه اسمعیل صفوی مورد توجه قرار گرفت. امانت و دیانت و راست قلمی او به قول سام میرزا پسر شاه اسمعیل بی نظیر بود. هنر او در مثنوی زبانزد اهل فن بود و نویدی تخلص می کرد. در کودکی کتابی به شعر تألیف نمود که آنرا جام جمشید نامید.

در جواب خمسه نظامی هم کتابی تدوین کرد که معانی خاص در آن درج است. عبدی بیک دارای سه خمسه یعنی پانزده مثنوی و همچنین دیوان شعر و یک اثر تاریخی است.

وی در نهم ماه رجب سال 921 ه.ق متولد شده است. شیخ علی بن عبدالعالی که از رجال برجسته دربار شاه تهماسب به شمار می رفت معلم عبدی بیگ بود. عبدی بیگ قسمت مهمی از عمر خود را در تبریز بسر برده، زیرا پدر و کسانش همگی در دربار شاه تهماسب صاحب شغل بوده اند. در تکمله الاخبار نام پدر خود را عبدالمومن و جد پدری خویش را صدرالدین می نگارد.

شاعر در مثنوی های خود از دو پسر خود یکی شمس الدین محمد مومن و دیگری جلال الدین سلطان محمد نام می برد و با آنان اندرزهائی بر رویه نظامی گنجوی داده است. عبدی بیک در دفترداری شاه تهماسب به شغل حسابداری سیاق، یعنی همان شغل پدرش کار می کرد و شب ها به فعالیت ادبی می پرداخت. وی به شران و گرجستان نیز مسافرت کرد و سرانجام در سال 988 ه.ق در اردبیل فانی را وداع گفت.

عبدی بیک از کودکی شعر می گفت و چون طبعی بلند داشت به تشویق شاه تهماسب و قاسمی گنابادی به پیروی از سبک نظامی به سرودن مثنوی پرداخت. دیوان اشعار غنایی او که مشتمل بر ده هزار بیت است، تاکنون بدست نیامده اما بطور پراکنده غزلیاتش در کتابهای جوهر فرد و تکمله الاخبار از خود آورده است که بدیع و زیبا و استادانه و محکم است.

از آثار عبدی نسخ خطی زیر تاکنون پیدا شده است: مظهرالاسرار، جام جمشیدی مجنون و لیلی، هفت اختر، آئین اسکندری (خمسۀ اول)، جوهر فرد، دفتر درد، فردوس العارفین، انوار تجلی.

عبدی بیگ علاوه بر این ها کتابهای دیگری نگاشته که نسخه های خطی آنها بدست نیامده است. اسامی این کتابها عبارت است از سلامان و ابسال، طربنامه، دیباچه البیان.

در آثار عبدی بیگ شیرازی سه خصوصیت اساسی جلب توجه میکند. اول نیک بینی نسبت به زندگی، دوم دارا بودن جنبه تاریخی و سوم خوش بینی نسبت به زن. عبدی بیگ ادیب دانشمند و مطلعی بوده که در آثارش توصیف های طبیعت و اصطلاحات گوناگون مربوط به نقاشی به چشم می خورد و به هنرهای عصر نیز علاقه داشته است. اما تاکنون بررسی دقیقی از آثار این شاعر و مورخ به عمل نیامده است. امید است در آینده دانش پژوهان لااقل برای چاپ آثارش گام موثری بردارند.

مهراز، 323- 321: 1348

فارس، شیراز، بزرگان، عرفی شیرازی

مولانا محمد بن خواجه زین الدین علی بن جمال الدین شیرازی ملقب به جمال الدین و متخلص به عرفی از مشاهیر شعرای شیراز است. به کمال فضل و دانش و لطیفه گوئی و حاضرجوابی معروف است و طرزی مخالف مسلک قدما در شعر در پیش گرفت و غالباً در اثر کثرت تشبیهات و استعارات او، اصل مقصود در شوش مبهم میماند.

چند بار به هندوستان رفته و در دربار اکبرشاه هندی تقرب یافته و مشمول مراحم او گردید. عرفی در سنه 999 در سن سی و شش سالگی درگذشت و جنازه او را از لاهور به نجف اشرف انتقال دادند.

مهراز، 331: 1348

فارس، شیراز، بزرگان، عرفی شیرازی

تذکره‌نویسان معاصر او را «مخترع طرز تازه» قرار داده‌اند که امروز به نام سبک هندی معروف است و ایجاد زیبایی در سخن توسط کاربرد استعارات و کنایات و ترکیب‌های قشنگ و زیبا و ایجاد معنی باریک و دقیق و لطیف و توجه بر معنویت و افکار بلند ازجمله خصایص آن طرزی است که عرفی ایجاد کرده و نمونه‌های آن در همه‌ی اصناف سخن عرفی، مخصوصاً در قصاید و غزلیات می‌توان دریافت.

ولی الحق انصاری، 119- 111: 1378

فارس، شیراز، بزرگان، عفت نسابه شیرازی

سادات نسابه از قرن هشتم در شیراز معروف بوده اند و رجالی از میان آنان برخاسته که اهل علم و دانش بوده اند. در این خاندان شاعره فاضله ای ظهور کرد که نامش سکینه بیگم بود و عفت تخلص می کرد. در سال 1190 ه.ق در شیراز متولد شد. به تحصیل علوم متداول پرداخت. در تمام عمر خود شوهر اختیار ننمود و در سال هزار و دویست و پنجاه و اند درگذشت.

مهراز، 344: 1348

فارس، شیراز، بزرگان، علامه قطب الدین محمود شیرازی

پسر مولانا ضیاء الدین مسعود بن مصلح کازرونی است که در کتاب شرح کلیات قانون شیخ الرئیس ابن علی سینا درباره خود می نویسد، چون از خانواده طبیب بوده خود نیز همت به تحصیل طب میگمارد و می تواند آب مروارید چشم را جراحی کند.

چهارده سال داشت که پدرش وفات یافت و ده سال در بیمارستان مظفری شیراز مشغول معالجه بیماران بود. در اینوقت شوق تحصیل بیشتر پیدا می کند و بدین منظور در خدمت عم خود کمال الدین ابوالخیر بن مصلح کازرونی قانون را تحصیل می کند و سپس نزد شمس الدین محمد کیشی و بعد در خدمت شرف الدین زکی بوشکانی کتاب قانون را تجزیه و تحلیل می نماید. چون این کتاب مشکل بود، شروح مربوطه را هم مطالعه می کند و سرانجام خویشتن را نیازمند مکتب خواجه نصیرالدین طوسی می یابد و در محضر آن استاد مشکلات کتاب قانون را حل می کند.

سپس راه خراسان را در پیش می گیرد و از آنجا به عراق عجم می رود و سر از بغداد درمی آورد و از بغداد نیز به روم عزیمت می کند و از تمام حکما و اطبای مشهور درباره مشکلات قانون استفاده می نماید و سرانجام به مصر می رود و در سال 681 سه کتاب درباره شرح قانون می بینید و در  این وقت که اشکالی در کتاب ابوعلی سینا برایش باقی نمی ماند، به شرح آن می پردازد و کتابی باارزش تألیف می کند.

علامه در سال 710 ه.ق درگذشت و در تبریز در جوار قبر محقق بیضاوی مدفون شد. ولادتش در شیراز بود و نزدیک به نود سال زندگی کرد.

مصنفات او عبارتند از شرح مختصر اصول ابن حاجب، شرح مفتاح العلوم سکاکی، شرح کتاب حکمه الاشراق، شرح کلیات قانون، تحفه شاهی (در علم هیئت) روضات الجنان.

قطب الدین در رصدخانه مراغه شرکت جست. مدتی در سیواس و ملط بشغل قضاوت مشغول بود. از کتب پارسی او دره التاج است. این رساله تهذیبی است از کتاب مفصل او موسوم به (نهایه الادراک) که در علوم مختلف نوشته شده و به طبع رسیده است.

در کتاب اختیارات مظفری اشکالات مجسطی و دیگر متقدمان را حل کرده است. علاوه بر هیئت زمین، فصل مشبعی در جغرافیا از روی تحقیقات تازه و منتقدانه نگاشته و اشتباهات گذشتگان را برطرف نموده است. از دیگر آثار او به فارسی مکاتبات است.

مذهب علامه شافعی بود و لباس صوفیه می پوشید و هنگام تصنیف کتاب روزه ها، روزه می گرفت. استاد بلامعارض شطرنج بود، در مزاح گوئی نظیر نداشت. روزی هنگام بنای مسجد نو به دست اتابک سعد، پسرش ابوبکر به اتفاق سعدی و علامه به تماشای بنائی آمدند. اتابک ابوبکر خیلی جوان و هنوز موبر صورتش نروئیده بود. تصادفاً قطعه ای گل از دست بنا بر صورت اتابک افتاد. علامه گفت یا لیتنی کنت ترابا؛ یعنی ایکاش من گل بودم. اتابک از سعدی تفسیر گفته علامه را پرسید و سعدی گفت یقول الکافر یا لیتنی کنت ترابا. یعنی کافر می گوید ای کاش خاک بودم.

مهراز، 245- 244: 1348

فارس، شیراز، بزرگان، علامه ملامیرزا جان باغنوی

از شاگردان خواجه جمال الدین محمود شیرازی بود، در سال 988 از شیراز عازم هندوستان گردید و در لار که شهری آباد و بزرگ بود، ریاضیات و تفسیر بیضاوی را نزد خواجه جمال الدین محمود که از زبده شاگردان امیر غیاث الدین منصور دشتکی بود فرا گرفت. درباره مقام علمی او می گویند وقتی ملامیرزای شیروانی که از مجتهدان بنام بود به اوج اشتهار رسیده بود از فاضلی پرسیدند تفاوت فضلی میان ملامیرزای شیروانی و میرزا جان شیرازی چقدر است؟ مرد فاضل پاسخ داده بود همان تفاوت که میان زنده و مرده است. وی دارای تألیفاتی نیز بوده است. وفاتش به سال 995 ه.ق در هندوستان روی داد و همانجا مدفون شد.

مهراز، 336: 1348

فارس، شیراز، بزرگان، علامه میرسید شریف جرجانی

میر سیدشریف الدین علی جرجانی در سنه 740 ه.ق در شیراز متولد شد و در سال 816 ه.ق درگذشت و در دارالشفاء مدفون گشت. این دارالشفاء که به دستور شاه شجاع ساخته شد، در محله لب آب قرار دارد و اکنون مساحت اندکی از آن به صورت خرابه محصوری موجود است. درالشفاء بیمارستان بزرگ و وسیعی بوده که در آنجا بیماران را معالجه کرده و طب و سایر علوم معقول و منقول نیز تدریس می شده است. حافظ در این دارالشفاء تفسیر قرآن درس می داد و علامه نیز خود از مدرسین آنجا بود.

چند سال پیش قطعه سنگی در آنجا از زیرخاک بدست آمد که کلمه جرجانی الحسینی روی آن منقوش بود و مدلل می داشت که مقبره علامه مسیرسید شریف همانجاست.

علامه در شیراز مورد تفقد خاص شاه شجاع و سلطان زین العابدین بود و در سنه 789 که تیمور بار اول به شیراز آمد و آنجا را مجدداً به خاندان آل مظفر واگذاشت، علامه میرسید شریف را با خود به سمرقند برد. وی در مجلس تیمور با ملاسعد تفتازانی مباحثاتی داشت که به قوه فصاحت و قدرت هوش بر سعد غالب آمد.

علامه حاشیه ای بر کتاب مطول تألیف سعد تفتازانی نوشته و بر آن اعتراضات لطیفی ایراد ساخته است. میرشریف پس از مرگ تیمور باز به فارس بازگشت و بقیه عمر را در آنجا بسر برد. سادات شریفی که هنوز بقایای آنان در شیراز زندگی می کنند از اخلاف علامه هستند.

مهراز، 295- 294: 1348

فارس، شیراز، بزرگان، علی بن حمزه

علی بن حمزه در اثر فشار خلفای عباسی در سال 220 ه.ق به حال فرار به شیراز آمد و در غاری که بعداً باباکوهی برای اعتکاف خود برگزید پنهان شد. روزها هیزم فراهم می کرد و گاهی به دروازه استخر میآورد و از فروش آن آذوقه خریده برای خانواده خود به غار می برد. روزی مأمورین خلیفه او را از خالی که بر صورت داشت شناختند و گردنش را زدند و آن سر را به بغداد فرستادند و جسد را در محل فعلی (بالای پل دروازه اصفهان) دفن کردند.

عضدالدوله دیلمی بر آن قبر بقعه ای ساخت و دختر سیدشریف زیدبن اسود را نیز به زنی گرفت و چون زید مرحوم شد او را در نزدیکی علی بن حمزه دفن کردند که اکنون این مقبره درست در شیب جنوبی پل دروازه اصفهان در سمت غربی خیابان قرار گرفته است. زیدبن اسود به هشت واسطه نسبش به امام حسن بن علی مرتضی میرسد.

مهراز، 485- 483: 1348

فارس، شیراز، بزرگان، عمادالدین ابوطاهر

عمادالدین ابوطاهر عبدالسلام بن محمود بن محمد حنفی در تذکره ها بعنوان عالم علامه خوانده شده و تألیفات وی نیز موید آنست که از مشاهیر عصر خود بوده است. آنچه از زندگی او در کتب موجود منعکس می باشد اینست که به بسیاری از شهرها مسافرت نموده و صحبت بزرگان را دریافته است.

عصر وی مصادف با پرماجراترین حوادث فارس است که پیوسته شیراز میدان کارزار و زورآزمائیهای شاهان و شاهزادگان و حکام اتابکان و امرای شبانکاره و سلطان غیاث الدین و پسر دیگر سلطان محمد خوارزمشاه بوده است و در این گیر و دار اختلافات، وزراء و امناء نیز  بر بغرنج کردن اوضاع میافزود و در نتیجه مردم پیوسته در معرض نهب و قتل و غارت و بیداد مهاجمی قرار می گرفته اند. درچنین محیطی است که زمینه برای پرورش دو فکر فراهم است. عده ای ممکن است نسبت به همه چیز بدبین و بی اعتنا شوند و برخی دیگر و به جانب عرفان می گذارند، زیرا عرفا بزرگترین تسلی دهندگان وجدان های آزرده مردم بوده اند.

در جریان چنین محیطی بزرگان یا مانند سعدی برای دوری از اینگنه صحنه های فجیع و سیر آفاق و انفس جلای وطن می نمودند یا مانند حافظ کنج عزلت را برگزیده و از ریاکاریهای امثال امیر مبارزالدین و میرعماد سالک خون دل می خوردند.

شیخ عمادالدین مانند معاصر خود سعدی راه سفر پیش گرفته به بغداد که در آن زمان “مدینه السلام)” خوانده می شد رسید. در آنجا با شیخ الشیوخ شهاب الدین عمر سهروردی ملاقات نموده از همنشینی با او بهره ها برد. سپس به شیراز بازگشته، به افاده تشنگان دانش و ارشاد طالبان سیر و سلوک پرداخت.

بسیاری از بزرگان، علم و ادب را از وی آموخته اند، از آنجمله باید سراج الدین حسین شیخ الاسلام را که خود از جمله کبار افاضل و ائمه عصر بوده نام برد. سراج الدین (مصابیح) و (صحاح) را از او استماع کرده بود. از کسان دیگری که در کارهای علمی و ادبی با او تماس داشته اند شیخ ابوالفتح عجلی – ابوالمکارم لبان مغمر القرشی را نیز باید متذکر شد. عماد الدین نه فقط به تدریس و ارشاد می پرداخت، بلکه تألیفات عدیده ای نیز نموده که مورد اعتماد و رجوع فرق مختلف اسلامی بوده است.

هفت کتاب مهم تألیف کرده است که اسامی آنها بدین قرار است. کتاب منشوره در فقه، ذخیره العباد الی یوم المعاد، فضل المساجد، شرف المساجد الوسائل نسل القصائل، کتاب المعلی، کتاب الاطراف تاریخ فوت او هم در تذکره ها و هم بر روی سنگ مکشوفه ربیع الاول 661 ه.ق مذکور است که در قبرستان خفیف دفن شده و سپس همانطور که روی سنگ منقور است بدستور یکی از عمال سنقری به بقعه ای که در خاکستان شیرویه برایش ساخته بودند منتقل شده است.

مهراز، 256- 254: 1348

فارس، شیراز، بزرگان، عمادالدین محمود

عمادالدین محمود وزیر شاه شیخ ابواسحق در حوادث فارس نقش عمده ای داشت. در اواخر سال هفتصد و چهل و نه که روابط امیر مبارزالدین با شاه شیخ ابواسحق سخت تیره شد وزیر با کیاست و باهوش شاه شیخ ابواسحق مأموریت یافت تا دوباره اعتماد امیر مبارزالدین را جلب کند. خواجه عماد الدین محمود برکان رفت و با کوشش بسیار با امیر مبارزالدین عهد و پیمان دوستی بست. وی در حادثه حمله ملک اشرف چوپانی به اصفهان برای حفظ قدرت و موقعیت شاه شیخ ابواسحق تلاش بسیار کرد.

تکیه مشرقی یکی از تکایای قدیمی و بسیار جالب شیراز است. در ضلع غربی این تکیه که در دامنه کوه قرار دارد چند غار متصل بهم که بصورت اطاق کنده شده وجود دارد. سردر غار به سبک زمان ساسانیان، قسمتی دارای سنگ های تراشیده است. یک طاق آجری هم در جلو دهانه غار وجود دارد. در قبله گاه غارها نیز با خط کوفی آیتی از قرآن نگاشته شده است. این غارها که عمری طولانی دارند، بعد از اسلام مورد استفاده معتکفین قرار می گرفته. در مقابل در غار گور عماد الدین محمود قرار دارد.

تاریخ اواخر عمر خواجه عماد الدین محمود کاملاً مبهم است و همین قدر می دانیم که قبرش در تکیه مشرقی واقع در جنوب آرامگاه خواجو محاذی دروازه قرآن قرار دارد. سنگ قبر او از نوع سماق و بسیار محکم و سخت است که در قرن هشتم یا نهم ساخته شده. حافظ در مدح خواجه عماد الدین محمود غزلی سروده است.

مهراز، 456- 455: 1348

فارس، شیراز، بزرگان، عمید الدین اسعد افزری

عمید الدین اسعد افزری، وزیر اتابک سعدبن زنگی و مردی فاضل و شاعر و کاردان و مملکت دار بود. به پارسی و تازی شعر می گفت. وقتی از طرف اتابک سعد به نزد سلطان محمد خوارزمشاه رفت. سلطان او را بسیار گرامی داشت و بر کرسی زر نشانید. در مذاکرات سیاسی که بین وزیر و سلطان محمد خوارزمشاه صورت گرفت، محمد خوارزمشاه چنان شیفته کاردانی او شد که به وی تکلیف کرد وزارتش را بر عهده بگیرد. خواجه مودبانه این پیشنهاد را نپذیرفت و به شیراز بازگشت.

پس از مرگ اتابک سعد پسرش ابوبکر جانشین او شد. وی معتقد بود که خواجه عمیدالدین اقدامی برای آزادی او از زندان پدر بعمل نیاورده، لذا چنین بهانه آورد که وقتی خوارزمشاه پیشنهاد وزارت کرده در رد یا قبول تردید داشته است. عمیدالدین که معزول شده و از عاقبت کار خود می ترسید، یک رباعی نوشته و به نزد اتابک ابوبکر فرستاد. اما ابوبکر او را با پسرش تاج الدین محمد به زندان قلعه اشکنوان واقع در صحرای مرودشت انداخت.

عمیدالدین در آنجا قصیده ای به عربی سرود، ولی چون وسیله نوشتن نداشت، وی املاء می کرد و پسرش آن را بر دیوار زندان نقش می نمود. ابوبکر چنان کینه توز بود که کسی یارای شفاعت از آن وزیر دانشمند را نزد او نداشت. عمیدالدین اسعد از زندان نامه ای برای اولیاء نعم، صدور و اکابر دستگاه ابوبکر نوشت. بطوریکه از متن نامه پیداست عمیدالدین دل از خلاص بریده، فقط التماس دارد که زندانش را به جائی انتقال دهند که نور آفتاب ببیند و جیره غذایی او از یک تای نان خشک بیشتر شود و کوزه آبی برای خوردن و طهارت به او بیشتر دهند.

اتابک ابوبکر بجای اینکه این ملتمس او را برآورد دستور داد تا در سنه 623 ه.ق خواجه را به قتل رسانیدند. پس از چندی پسرش تاج الدین محمد آزاد شد، وی قصیده اشکنوانیه را که حفظ کرده بود برای امام صفی الدین مسعود سیرانی نوشت. امام صفی الدین ابیات آن را که در ترتیبش اختلالی روی داده بود، مرتب تر گردانید. پس پسرش قطب الدین محمد مقدمه فاضلانه ای بر آن نوشت و بدین ترتیب این قصیده مابین فضلای سراسر عالم اسلامی منتشر گردیده است. خواجه عمیدالدین با امام فخر رازی مکاتبه داشت و پیرامون مسائل علمی برای یکدیگر مراسلاتی می نوشتند.

مهراز، 446- 443: 1348

فارس، شیراز، بزرگان، علی‌اصغر حکمت

میرزا علی اصغر حکمت در بیست و سوم رمضان سال 1272 ه.ش برابر با سال 1319 ه.ق در شیراز به دنیا آمد

او در روز دوشنبه سوم شهریور ماه 1359 ه.ش برابر با چهاردهم شوال 1400 ه.ق در تهران درگذشت.

مهم‌ترین آثار حکمت عبارتند از: جامی: احوال و آثار، سی خاطره، تاریخ ادیان و ترجمه‌ی کتاب تاریخ جامع ادیان.

مهم‌ترین مشاغل اداری و سیاسی حکمت به شرح زیر می‌باشد: وزیر فرهنگ، وزیر کشور و رئیس دانشگاه تهران در دوره‌ رضا شاه و وزیر بهداری، دادگستری و خارجه در دوره‌ محمدرضا شاه.

رستگار فسایی، 474- 452: 1385

فارس، شیراز، بزرگان، فخرالدین ابوبکر بن عبدالله الفارسی معروف به بدل

از زاهدانی است که علم و عمل را در خود جمع کرده بود. از حقایق و معارف بهره وافی داشت و در کشف دقایق و لطایف استعداد فراوان نشان می داد. کتاب هایی تصنیف کرده که اسامی آنها بدین قرار است: 1- مصباح ذوی الالباب. 2- کنزالاخبار 3- النجاه. 4- سرالخلافه.

در سنه 674 ه.ق درگذشت و در بقعه خویش در گورستان حقیف مدفون شد. پسرش شیخ بهاء الدین علی بن ابی بکر سالک و عارف و سرچشمه خیر و کرامت بود. مشایخ زمان را درک کرد و از آنان سودها برد. در مسجد جامع مسعودی وعظ می گفت. در سال 739 ه.ق وفات یافت و در جوار تربت پدر بخاک سپرده شد. قبر این پدر و پسر هم اکنون در گوشه ای از دبیرستان شاهپور باقی است.

مهراز، 251- 250: 1348

فارس، شیراز، بزرگان، فرصت شیرازی

سید میرزا محمد نصیر الحسینی شیرازی ملقب به «فرصه‌الدوله» و متخلص به «فرصت» و معروف به «میرزاآقا» در ماه رمضان سال 1271 ه.ق، از خانواده‌ با استعداد ادب‌پرور، در شهر شیراز پا به عرصه‌ وجود گذاشت.

میرزا آقافرصت، در اوان سن شصت و نه سالگی، در اثر بیماری ممتدی که عارض کلیه و معده‌ وی شده بود، سحرگاهان روز شنبه دهم صفر 1339 ه.ق، برابر اول آبان ماه 1299 ه.ش، در خانه‌ خویش، در شیراز چشم از جهان فروبست.

غیر از کتاب آثار عجم تألیفات فرصت‌الدوله به شرح زیر است: دریای کبیر مشتمل بر علوم مختلفه، به زبان عربی و فارسی، اشکال‌المیزان در علم منطق، بحورالالحان در علم موسیقی و عروض، منشأت نثر، رساله‌ شطرنجیه، مثنوی معروف بهجرنامه، مقالات علمی و سیاسی در دوجلد، که با نام مستعار از زبان شیخی مجعول نگاشته شده است، رساله در گرامر خط میخی (خط آریا). در این رساله قسمتی از جغرافیای هند نیز ترسیم شده است، رساله در علم هیئت جدید و دیوان.

در جریان مشروطیت، وقتی قرار شد امور معارف به سبک جدید اداره شود، فرصت، به سمت اولین رئیس معارف ایالت فارس، با اخذ حکم رسمی از تهران عازم گردیده و معارف آن منطقه را سروصورتی داده است، سپس وقتی می‌خواستند در فارس «عدلیه» برقرار کنند، باز به سراغ وی رفته‌اند و به این طریق چندی هم رئیس عدلیه‌ فارس بوده و باز، پس از مدتی «رئیس معارف و فواید عامه» و چندی هم هر دو شعل را تؤامان به عهده داشته است.

دیوان فرصت

فارس، شیراز، بزرگان، فرصت الدوله شیرازی

میرزا محمد نصیرالحسینی ملقب به میرزا آقا فرزند جعفر در سنه 1271 ه.ق در شیراز متولد شد. علاوه بر علوم فقه و اصول و کلام و فلسفه، منطق و به علم حدیث نیز روی آورد. وی از شاگردان خاص شیخ مفید بود. فرصت الدوله شاعر، نقاش، موسیقیدان و ادیبی بزرگ بود که در بنیان فرهنگ نوین در ایران نقش مهمی داشت، فرصت به اروپا نیز مسافرت کرد و از کسانی است که برای مشروطیت فعالیت زیاد داشت. فرصت الدوله نه فقط زبان انگلیسی را فرا گرفت، بلکه از یک دانشمند آلمانی خط میخی را هم آموخت و درحقیقت اولین ایرانی است که خط میخی را می دانست. این دانشمند که کم و بیش به تحقیق روی آورده بود دارای تصنیفاتی است که اسامی آنها به شرح زیر است: کتاب دریای کبیر، شطرنجیه، دیوان اشعار. فرصت الدوله در سال 1337 هـ .ق در شیراز درگذشت و در جوار تربت حافظ مدفون شد.

مهراز،  373: 1348

فارس، شیراز، بزرگان، فرهنگ شیرازی

چهارمین فرزند وصال، میرزا ابوالقاسم فرهنگ در سال 1242 متولد شد. خط نستعلیق و شکسته و نسخ و ثلث و رقاع را بسیار نیکو می نوشت. در آغاز جوانی ادبیات و ریاضیات را تکمیل نمود و به تشویق قاآنی زبان فرانسه را آموخت. خط ثلث را مانند یاقوت می نوشت. فرهنگ شعر را نیز نیکو می سرود. در سال 1308 درگذشت. تألیفات او عبارتند از:

1- دیوان شعر که در حدود ده هزار بیت به زبان های فارسی و عربی است.

2- رساله طب البله در مطایبات که سکنجبیه نیز نامیده می شود و مکرراً به طبع رسیده است.

3- شرح حدائق السحر رشید وطواط بطرز چهار مقاله عروضی.

4- شرح و ترجمه کتاب بارع در نجوم.

5- فرهنگ فرهنگ که هر لغت عربی یا فارسی را به آسانی می توان در آن پیدا کرد.

مهراز،  365: 1348

فارس، شیراز، بزرگان، فقیه ارشد الدین ابوالحسن علی بن محمد نی ریزی

اهل تحقیق در علوم شرعی بود. در مسجد جامع عتیق امامت داشت و خطبه می خواند و فتوی می داد و مجلس وعظش را مردم دوست می داشتند. اخلاق حمیده و اوصاف پسندیده داشت. با مردم مهربانی می کرد. به حجاز و عراق مسافرت نمود. با بسیاری از مشایخ ملاقات کرد. عده ای از زبده ترین شخصیت های عرفانی و علمی از شاگردان وی بوده اند. شیخ روزبهان، سراج الدین فالی قاضی القضاه فارس، عمیدالدین ابزری فالی، شیخ زین الدین مظفر روزبهان باغ نوی از معروفترین این شاگردان هستند. چهارسال در مناره مسجد جامع عتیق اعتکاف گزید و کتب متعددی تصنیف کرد. این کتاب ها عبارتند از 1- مجمع البحرین در ده مجلد که موضوع آن تفسیر است 2- تنویر المصابیح فی شرح المصابیح در حدیث 3- باکوره الطلب لاهل الادب.

علاوه بر این آثاری در ادبیات داشته که نام آنها ذکر نگردیده است. اشعاری به زبان عرب نیز سروده که حاکی از وجد و ذوق و شوق است. مرگ  او در سنه 604 ه.ق فرا رسید و در رباط خویش نزدیک مصلی مدفون گردید. فرزندش محمد نیز از مشتاقان دانش بود. برای دیدن مشایخ به عراق و حجاز مسافرت های متعدد کرد. وی خلوت می کرد و زیاد می گریست. چهل روز، روزه گرفت و در پایان این چله اشک می ریخت و می گفت خدایا مرا از وحشت دنیا رهایی و با آخرت انسم ده، تا روزه خود را با این آرامش قلبی بگشایم. در سنه 626 ه.ق درگذشت و نزد پدرش به خاک رفت.

مهراز، 226- 225: 1348

فارس، شیراز، بزرگان، فقیه مشرف الدین

از وزرای عالم و دانشمند قرن ششم بود. اموالش را صرف خیرات می کرد و اوقاتش را به عبادت می گذرانید. از فقه شافعی اطلاع زیاد داشت و حتی علمای معروف نیز گاه مشکلات خود را از او استفسار می کردند. در بدایت امر، معلم اتابک سعدبن ابی بکر بود. اتابک دستور داد که در مجلس درسش علما حاضر شوند. از آثار خیر او بنای مدرسه رفیعی است که املاکی بر آن وقف گردید سال وفاتش نامعلوم است. در گورستان شیرویه دفن شده است.

مهراز، 187: 1348

فارس، شیراز، بزرگان، فقیه نجم الدین محمود بن الیاس

از پزشکان معروف و با تجربه بود که هم در علم طب و هم در دانش دینی تبحر داشت. اقسام علوم و فنون را آموخته بود، ولی چون جنبه پزشکی او زیادتر بود، به همین جهت او را به عنوان طبیبی حاذق می شناختند. هرگاه برای تندرستی داروئی می نوشت، بهای آن را هم شخصاً می پرداخت و بدین ترتیب بینوایان به هنگام بیماری غم آنرا نداشتند که پول پزشک و دارو ندارند.

کتاب های متعددی تصنیف کرده که یکی از آنها کتاب معروف الحاوی فی علم التداوی است. دیگر از آثار او عبارتند از شرح الفصول البقراط و دیگر کتاب الرشدیه و کتاب دیگری بنام التشریح. ایضاً کتاب الاغذیه والاشربه همچنین رساله الثلجیه و بالاخره کتاب اسرار النکاح که در دیباچه آن فصلی درباره عشق نگاشته. در سنه ششصد و نود و اند وفات یافت و در بقعه خویش در گورستان باغ نو مدفون شد.

از این خاندان دو طبیب دیگر بسیار معروفند. یکی احمدبن یوسف بن الیاس برادرزاده محمود و دیگری نواده همین شخص موسوم به منصوربن احمد. احمدبن یوسف بسیار محبوب القلوب مردم و مقرب در دربار فرمانروایان بود. از ذوقیات بهره کافی داشت. با صوفیه معاشرت می نمود. دیوان اشعار فارسی و عربی خود را جمع آوری کرد. به سال 744 ه.ق وفات یافت و در جوار عم خویش به خاک سپرده شد. نواده اش منصور بن محمد نیز از پزشکان معروف و مورد احترام مردم بوده است. کتابی به زبان فارسی نگاشته که موسوم است به کفایه مجاهدیه. از این کتاب نیز نسخه های فراوانی وجود دارد که یک نسخه آن نیز در کتابخانه مجلس شورای ملی است. وی کتاب کفایه مجاهدیه را به نام سلطان زین العابدین مظفری تألیف کرده است. سال وفاتش معلوم نیست و به احتمال قوی وی نیز در همان بقعه خانوادگی دفن است.

مهراز، 227- 226: 1348

فارس، شیراز، بزرگان، قاآنی شیرازی

میرزا حبیب متخلص به قاآنی فرزند محمدعلی گلشن از شعرای بزرگ دربار فتحعلی شاه و محمدشاه و اوایل سلطنت ناصرالدین شاه بود. وی در شیراز متولد شد و چون از هفت سالگی یتیم گردید، تحصیلات مقدماتی را در همان شیراز فرا گرفت و در اوان جوانی عازم مشهد شد تا در آنجا به ادامه تحصیل بپردازد و ضمناً میدان تازه ای برای کسب معاش پیدا کند. قاآنی در ادبیات عرب و فارسی مهارت کافی یافت و به حکمت نیز علاقه سرشاری داشت و می توان گفت شهرت شاعری او لطمه به شهرت او به عنوان یک حکیم دانشمند زده است. در حکمت، او را همپایه ملاصدرا و حاج ملاهادی سبزواری و در شرعیات تالی شیخ مرتضی انصاری شمرده اند. از اینرو فتحعلی شاه او را “مجتهد الشعراء” لقب داد و محمدشاه نیز قاآنی را “حسان العجم” می خواند، زیرا در شعر مخصوصاً قصیده سرائی چنان بر کلام تسلط داشت که مایه اعجاب هر خواننده آثار اوست.

قاآنی شاید اولین شاعر ایرانی است که بر زبان فرانسه تسلط داشت. همچنین در ریاضیات، کلام و منطق نیز استادی مسلم به شمار میرفت، ولی افسوس که برای مضامین اشعارش از آنهمه علم و اطلاعات وسیع استفاده کافی ننمود و شعر را وسیله ارتزاق و تفنن می دانست نه هنر.

هنر او از لحاظ لفاظی و بکاربردن صنایع شعری و ابتکار در قوافی بی نظیر است. قاآنی علاوه بر دیوان اشعارش که در حدود هفده هزار بیت است کتابی به نام پریشان به سبک گلستان در نثر نگاشته که مضامین آن هم مملو از داستان های مستهجن و توأم با الفاظ رکیک است. وفات قاآنی در سال 1271 اتفاق افتاد و در تهران مدفون شد.

مهراز، 348- 347: 1348

فارس، شیراز، بزرگان، قاضی بهاء الدین کوه گیلوئی

بهاء الدین ابوالمحاسن عثمان بن علی مفتی مذهب اربعه و قاضی عادل و حقگوئی بود. وی به هیچ وجه به گوشه نشینی علاقه نداشت. در نماز جمعه و نماز جنازه حاضر می شد و در مدرسه عضدیه درس می گفت. از بیماران عیادت می نمود. جویای احوال دوستان می شد و تفقد حال بینوایان می کرد و در عین حال به تصنیف کتاب می پرداخت و به مشکلات و معضلات مسائل دینی هم پاسخ می داد. پس از آنکه او مبارزالدین محمد به دست پسرانش کور و زندانی شد، وی واسطه صلح بین آنان بود. به سبب لیاقت و پرکاری و نفوذی که داشت شاه شجاع مسند قضا را به او داد. سه بار به زیارت خانه خدا رفت. مصنفات او عبارتند از:

1- بیان الفتاوی فی شرح الحاوی 2- شرح الشامل الصغیر لابن المفسر 3- شرح المنظومه فی فرائض 4- الرساله البالغه فی الاجتهاد 5- ایجاز المختصر لابن الحاجب 6- شرحی نیز بر ینابیع الاحکام نوشت که ناتمام ماند. در سنه 782 درگذشت و در مدرسه ای که خود در بازار مسگرها بنا نهاد مدفون شد.

مهراز، 293: 1348

فارس، شیراز، بزرگان، قاضی جمال الدین مصری

مولانا عمیدالدین اقرری وزیر دانشمند اتابک سعدبن زنگی در عین حالی که وظایف سیاسی خویش را با دقت انجام می داد، به تدریس و توسعه دانش و مصاحبت فضلاء هم رغبت زیادی داشت، از اینرو در مدرسه خویش تدریس می کرد. روزی پس از فراغت از تدریس به دهلیز آمد و بر سکوئی نشست و به مردمی که حاجاتی داشتند اجازه داد تا یک یک به نزدش بیایند و عرض حال کنند. در میان مراجعین چشمش بر شخصی افتاد که لباس کاغذین پوشیده و منتظر نوبت است. وزیر فوراً باو اشاره کرد تا به نزدش بیاید و از او علت پوشیدن جامه کاغذین را پرسید. آن شخص گفت نامم جمال الدین مصری است. شخصی گمنام ولی اهل علم و دانشم، آوازه دانش پروری پادشاهان فارس مرا به این دیار کشانید، ولی حتی لباس ها و کتاب هایم را هم از شدت تنگدستی فروخته و صرف مخارج روزانه کرده ام. چون کارد به استخوانم رسید، جامه دادخواهی به رسم مصریان پوشیدم، تا مگر وزیر بر حالم آگاه گردید. خواجه عمیدالدین از این عقلت عذرها خواست. آنگاه او را با اتابک سعد بن زنگی معرفی کرد و شغل مناسبی به او واگذار شد. جمال الدین در زمان اتابک ابوبکر ابراز لیاقت و درستی نمود و چون مردم معتقد او بودند به منصب قضاوت نائل شد و به نیابت قاضی عزالدین اسحق حسینی قضاوت می کرد و اهل شیراز از عدل او تمجید می نمودند.

قاضی جمال الدین نویسنده و مصنفی توانا بود و از جمله کتاب هایش یکی شرح مقامات حریری و دیگری شرح مصابیح است که این دو کتاب را علماء مانند کاغذ زر می بردند. از سایر تألیفاتش کتاب المحصل فی شرح المفصل و کتاب المناهج را باید ذکر کرد. ظاهراً جمال الدین مصری از اوائل جوانی به ایران آمده، زیرا نزد رضی الدین ابوالحسن موید توسی که اصلاً اهل نیشابور بود درس خواند. چون به تدریس علاقه سرشاری داشت، مدرسه ای در جوار مدرسه مزاری برایش بنا نهادند. این مدرسه را قاضی جمال الدین مصری می گفتند و در بازار گیوه دوزان قرار داشت.

جمال الدین مصری در سال 653 ه.ق درگذشت و در مدرسه خویش در گورستان مسجد جامع مدفون شد و دانشمندان در رثاء او اشعاری سروده اند.

مهراز، 250- 249: 1348

فارس، شیراز، بزرگان، قطب الدین شیرازی

سید محمد قطب الدین شیرازی معروف به قطب الاقطاب از مشایخ بزرگ سلسله ذهبیه بود. اجدادش نیز از اکابر دین بودند و پسرش سیدعلی نیز با علمای یهود مناظره کرد و بیش از صد تن از آنان را به دین اسلام درآورد. وفات سید محمد در سال 1130 اتفاق افتاد. تألیفاتش عبارتند از:

1- ارجوزه فی الصرف 2- فصل الخطاب 3- قصیده عشقیه و . . . .

مهراز،  367: 1348

فارس، شیراز، بزرگان، قطب‌الدین شیرازی

قطب‌الدین محمود در سال 634 ه.ق به شیراز متولد گردید. حکیم طوسی به سال 672 ه.ق رحلت فرموده، و قطب‌الدین رازی به سال 766 ه.ق، بنابراین مصنف [قطب‌الدین شیرازی] سی و هشت سال بعد از اولی وفات کرده است.

از تلامذه‌ او چهار نفر را می‌شناسیم که هر یک در قرن هشتم (و شاید بتوان گفت علی‌الاطلاق) رکنی از ارکان مهم دانش بوده‌اند. این افراد عبارتند از: 1.تاج‌الدینعلی ابن عبدالله الاردبیلی الشافعی التبریزی، 2. قطب‌الدین محمد بن محمد الرازی البویهی، 3. نظام‌الدین اعرج شیرازی، 4. کمال‌الدین حسن بن علی فارسی.

پانزده کتاب به علامه‌ شیرازی نسبت داده‌اند، از جمله مهم‌ترین آثار او عبارتند از: 1.نهایه‌الادراک فی درایه‌الافلاک، 2. التحفه‌الشاهیه، 3.شرح حکمه‌الاشراق، 4.مفتاح‌المفتاح، 5.دره‌التاج، 6.التحفه‌السعدیه، 7.شرح مختصر الاصول ابن حاجب و 8.فتح‌المنان فی تفسیرالقرآن.

مشکوه، 56- 36: 1369

فارس، شیراز، بزرگان، کریمخان زند

یکی دیگر از سلاطینی که آرامگاهش در شیراز قرار دارد کریمخان زند است. وی از طایفه زند بود که در اطراف ملایر سکنی داشتند و به امر نادرشاه به خراسان کوچانیده شدند. پس از مرگ نادر ایل زند مجدداً بسوی ملایر روی آوردند و رئیس آنان کریمخان و برادرش صادقخان بودند. کریم خان در آنجا به راهزنی پرداخت و به تدریج تمام منطقه را تصرف کرد و کارش بالا گرفت. وی پس از تصرف همدان قدرت عظیمی پیدا کرد و علی مردان خان زند برای حمله به اصفهان با او عقد اتحاد بست. حاکم اصفهان ابوالفتح خان در اثر شجاعت کریمخان و برادرش اسکندرخان شکست خورد و ناچار با مهاجمین از در سازش درآمد. طبق قرارداد، یکی از شاهزادگان صفوی را با عنوان شاه اسمعیل سوم – به شاهی برداشتند، کریمخان سمت سرداری کل عراق، علی مردان خان عنوان وکیل الدوله و ابوالفتح خان حکومت اصفهان یافت. علی مردان خان به شاه که طفل هشت ساله ای بود، یاد داد تا خلعتی فاخر برای کریم خان بفرستد و او را به همدان و کرمانشاهانه و قزوین جهت «ملک گیری» اعزام دارد. کریمخان فرمان را اطاعت کرد و علی مردان خان فرصتی یافته، ابوالفتح خان را کشت و به قصد تصرف فارس عزیمت کرد.

این خان لر چنان آتش بیداری در فارس روشن کرد که به توصیف نمی گنجد. در شیراز لشکریانش درخت و گیاهی سبز نگذاشتند. در کازرون نیز به غارت اموال مردم اکتفا نکردند، بلکه زنان و بچه ها را هم به اسارت و بردگی گرفتند. کریمخان که در عراق به فتوحات مهمی نائل آمده بود از جنایات علی مردان خان آگاهی یافت وی پس از مشاوره با سرداران خویش به اصفهان آمد و عوامل علی مردان خان را از کار برکنار و محبوس ساخت. آنگاه با سپاه علی مردان خان در نزدیکی سرچشمه زاینده رود برخورد کرد و آنان را شکست داد.

کریم خان شاه اسمعیل سوم را در اصفهان بر تخت نشانید و خود را وکیل الدوله نامید. کریمخان با دو حریف روبرو بود، یکی علی مردان خان و دیگری محمدحسن خان قاجار. پادشاه زند در جنگ های پیاپی ابتدا از خان قاجار شکست خورد و شاه اسمعیل سوم هم به طرف محمدحسن خان رفت و در این هنگام دشمنان زندیه زیاد شدند. عثمانی ها به مدعیان حکومت کمک می کردند. آزادخان افغان هم به تاخت و تاز پرداخته بود. سرانجام کریمخان پس از شکست های تلخ و مکرر بر تمام مشکلات فائق آمد و امر سلطنت را در دست گرفت و شیراز را بعنوان پایتخت خویش برگزید و حتی جزایر خلیج فارس را هم که در اثر از هم گسیختگی اوضاع از کف رفته بود مجدداً متصرف گردید.

کریمخان در شیراز چند باغ، بازار، آب انبار، مسجد و ابنیه دیگر برپا ساخت. حصار شیراز را مستحکم نمود. امروز ابنیه کریمخان قسمت عمده آثار باستانی شیراز تشکیل می دهد و در حقیقت هنوز هم رونق شهر از بناهای اوست. کریمخان در شیراز درگذشت و او را در عمارت کلاه فرنگی که اکنون به موزه پارس تبدیل شده دفن کردند. پس از پیروزی آغامحمدخان قاجار، دستور داد تا جسد را از آنجا به تهران انتقال دهند و زیر پایه تختش دفن نمایند. در زمان سلطنت رضا شاه کبیر، امر شد تا استخوان های آن پادشاه عادل را جمع آوری کرده به عتبات بفرستند.

مهراز، 428- 427: 1348

به ما در تکمیل اطلاعات این قسمت کمک کنید

ارسال اطلاعات
slot deposit 10 ribu
slot deposit qris
spadegaming
pg soft
habanero
cq9
slot garansi kekalahan