فارس، شیراز، بزرگان (ج،چ،ح،خ)

فارس، شیراز، بزرگان، جعفر خداء

جعفر خداء یکی از اساتید شیخ کبیر بوده است. او را دریای جوانمردی گفته اند و این نامگذاری حاکی از آنست که جعفر در برخورد با مردم چه از خود گذشتگی ها و تا چه اندازه دست کمک و یاری بسوی دیگران دراز کرده است. در مقام او همین بس که شبلی درباره اش گفت: «هیچ چیز مرا به شیراز نبرد، الا دوستی جعفرخداء که استاد اولیاست».

در مسجد باغ نو که در محله آستانه سید علاء الدین حسین واقع بود، جعفر خداء می نشست ولی شبلی می ایستاد و نسبت به او ابراز ادب می نمود. جعفر خداء می گفت عارف کسی است که مردم را بشناسد و شاید همین شناسایی باعث شد که مرهم گذار دلهای ریش دردمندان باشد، به دریای جوانمردی نامور گردد و باز می بینیم عبدالله حقیف پس از آنکه خرقه از دست او پوشید پیوسته این رهنمون استاد را بکار بست و هیچگاه درباره دیگران به غلط قضاوت نکرد. جعفر خداء در بستر مرگ بود که یک صوفی میانیش آمد. جعفر اشاره به او کرد و گفت این طایفه باطن خود را خراب می کنند تا ظاهر خویش را بیارایند. مرگ او در سال 1341 ه.ق اتفاق افتاد و در گورستان باغ نو مدفون شد.

مهراز، 152- 151: 1348

فارس، شیراز، بزرگان، جلال‌الدین دوانی

یکی از برجسته‌ترین علما و حکمای عهد ترکمانان و اوایل عصر صفوی، جلال‌الدین محمد بن اسعد صدیقی دوانی است. وی به سال 830 ه.ق در قریه‌ی «دوان» از توابع کازرون تولد یافت. مرگ دوانی در سال 906 ه.ق اتفاق افتاد.

علامه دوانی کتب و رساله‌های زیادی در حکمت و کلام و عرفان و ریاضی از خود به یادگار گذاشته است که برخی از آن‌ها عبارتند از: دو رساله در اثبات‌الواجب، سه حاشیه بر شرح تجرید، رساله‌ای در علم‌النفس، حاشیه در علم کلام و رساله‌ای در حساب.

خوب نظر، موید شیرازی، 902- 900: 1380

فارس، شیراز، بزرگان، حافظ شیرازی

خواجه شمس الدین محمد حافظ در حدود سال 726 ه.ق در محله شیادان شیراز به دنیا آمد. محله شیادان سابق را امروز محله درب شاهزاده می گویند. پدر حافظ بهاء الدین از اصفهان به شیراز مهاجرت کرد و در آنجا به تجارت پرداخت و ثروتی اندوخت. اما چون حافظ خردسال بود که پدرش درگذشت ثروت پدری را از دست داد و ناگزیر شد خیلی زود وارد زندگی شود و با عرق جبین و کدیمین امرار معاش نماید. با این وصف، هر وقت مجالی می یافت به کسب دانش پرداخت. قرآن مجید را حفظ نمود و به همین جهت او را حافظ گفته اند. حافظ هفته ای یکشب در چاه قرماض علی که بالای تنگ الله اکبر جای دارد شب زنده داری می کرد و شبهای جمعه را نیز در مسجد جامع عتیق به تفکر و تدبر در معانی قرآن می پرداخت.

حافظ با شاه شیخ ابواسحاق بسیار محشور بود و علاقه سرشاری بدو داشت. کما اینکه پس از مرگش، با وجودیکه شیراز بدست حریفش امیر مبارزالدین افتاده بود باز از این دوست دانش پرور خود یاد می کرده و در غزلی تأثر خاطر خود را از مرگ شاه شیخ ابواسحق نشان می دهد. در این غزل حافظ از خلوت انسی که با شاه داشته با اندوه و ماتم یاد می کند در عین حال از غفلت شاه شیخ ابواسحق نیز باغیرت سخن می گوید.

در دربار شاه شیخ ابواسحق چهار شخصیت بودند که حافظ نسبت بدانان انس و علاقه سرشاری داشت و از آنان در قطعه ای چنین یاد می کند. پس از قتل فجیع شاه شیخ ابواسحق و تسلط امیر مبارز الدین بر شیراز، حافظ با او بسختی مبارزه می کرد. امیر مبارزالدین دستور داد تا میخانه ها را بستند و صدای موسیقی را خاموش ساختند و در همه جا بساط زهد و ریا گستردند. حافظ به او که شأن شاهی را نمی شناخت و مانند محتسب بدنبال شکستن «خم شراب» و بریدن زبان چنگ بود از راه طعنه لقب محتسب داد و در تقبیح روش ریائی او اشعاری سرود. حافظ در خدمت امیر مبارزالدین نیز ابیات زیادی دارد. سرانجام امیر مبارزالدین بدست پسر خود شاه شجاع به قتل رسید و حافظ در این باره نیز شعری سروده است.

حافظ در این احوال به مدح شاه شجاع پرداخته اما پیداست که مدح او بدان علت است که شاه شجاع، استبداد سیاه پدرش امیر مبارزالدین را از بین برده، زیرا او خود شاعر و اهل ادب بود. نحوه مدح حافظ از شاه شجاع به منزله مدح آزادی و صداقت است.

حافظ به زادگاه خویش عشق سرشاری داشت و از آن دور نمیشد. سفری به یزد رفت. بنا به دعوت محمودشاه بهمنی دکنی نیز قصد هند کرد اما طوفان دریا او را از ادامه سفر پشیمان کرد و به شیراز بازگشت. سلطان احمد بن اویس جلایری نیز از او خواست تا به بغداد برود اما حافظ نپذیرفت.

حافظ گرچه در شاعری سبک خواجو را تتبع کرده اما خود دارای سبک خاصی است که هیچ سراینده ای نتوانسته است، گرمی در نگینی و عمق گفتار او را تقلید نماید. حافظ در سنه 791 ه.ق در شیراز درگذشت و در گورستان مصلی، بخاک سپرده شد. ابوالقاسم بابر پسر میرزا بایسنقر نواده شاهرخ بن تیمور که از سال 854 تا 861 حکومت داشت، مولانا محمد معمائی را مأمور بنای آرامگاهی بر تربت حافظ کرد. پس از آن سلاطین صفوی نیز نسبت به بقعه این شاعر بزرگ توجه داشته اند. کریمخان زند بنای آنجا را تجدید کرد و باغ وسیعی در اطراف آن احداث نمود. بنای کنونی را در سال 1314 ه.ش در زمان سلطنت رضا شاه و به کوشش آقای علی اصغر حکمت، وزیر وقت معارف بر تربت حافظ برپا داشتند. این بنا در سال 1316 ه.ش پایان یافت.

مهراز، 307- 301: 1348

فارس، شیراز، بزرگان، حافظ

حافظ در سال 727 ه.ش در شیراز به دنیا آمد. به دلیل به یاد سپردن قرآن مجید, به نام حافظ شهرت یافت.

حافظ در سال 792 ه.ق در سن شصت و پنج سالگی چشم از جهان فروبست.

عظمت راستین وی در جمال‌پرستی عارفانه‌ای است که در کلیه‌ی غزل‌هایش متجلی گشته است. نخستین نکته‌ی موردنظر، طبع زاینده‌ی اوست در آفرینش زیبایی، با واسطه‌ مصالحی که در اختیارش بوده، یعنی زبان فارسی، قافیه، وزن، آهنگ و صنایع بدیعی. وی در این رهگذر بیش از همه آلوده‌ منت همشهری پیشین خود سعدی است، چون هم این مرد بود که بیش از هرکس دیگر، اساس شعر و زبان پارسی را لطافت و اسلوبی متین بخشید. حافظ از آن مایه نبوغ برخوردار بود که قدم جا پای سعدی گذارد و بر او پیشی گیرد. زبانش سرشار و متنوع است و حد متعادلیست میان گفتار مردم و زبان اهل ادب.

آثار وی عبارتند از:

1-دیوان حافظ، مشتمل بر حدود ۵۰۰ غزل، چند قصیده، دو مثنوی (آهوی وحش وساقی نامه)، چندین قطعه و تعدادی رباعی است.

2- غزلیات که موضوع آنها وصف معشوق، می و مغازله است.

3-رباعیات.

آربری، 183- 158: 1365

فارس، شیراز، بزرگان، حجاب شیرازی

محمدمهدی حجاب شیرازی در سال 1224 ه.ش در شیراز متولد شد. پدربزرگش حاجی صالحی شیرازی از بازرگانان معروف بود و پدرش محمدتقی نیز از تجار شیراز به شمار می رفت. حجاب پس از فراگرفتن عربی و ادبیات و منطق و کلام و حکمت به بمبئی رفت و در آنجا تجارت می کرد. خط نستعلیق را هم نیکو می نوشت. پس از چندی از تجارت دست کشیده به شیراز بازگشت و به صحبت با اهل دل صرف وقت می کرد گاهی برای امرار معاش نیز  به معاملات جواهر دست می زد.

مهراز، 346 : 1348

فارس، شیراز، بزرگان، حسن بن خطیر فارسی

حسن بن خطیر مکنی به ابوعلی و معروف به ظهیر از دانشمندان حنفی مذهب قرن ششم هجری است که فقیه، نحوی، متکلم، قاری، مورخ، حسابی، عروضی، طبیب و در تمام علم زمان خود متبحر شناخته می شد. قرآن مجید را با تمامی قرائت ده گانه تلاوت می نمود وی قسمت عمده عمر خود را در شیراز بسر برد و معلوم نیست در کجا رحلت یافته است. وفات او به سال 598 ه.ق در سن پنجاه سالگی اتفاق افتاد. از جمله آثار او کتاب اختلاف الصحابه والتابعین و همچنین کتاب الحجه است که شرحی بر صحیحین می باشد.

مهراز، 183 : 1348

فارس، شیراز، بزرگان، حسن خان طایر

حسن خان برادرزاده حاجی ابراهیم خان اعتمادالدوله شیرازی است. اعتمادالدوله در برانداختن قدرت زندیه و به سلطنت رسانیدن قاجاریه نقش مهمی داشت. به همین جهت خود و برادران متعدد و سایر خویشانش همگی مشاغل مهم دولتی را به خود اختصاص داده بودند. قدرت او را در دستگاه فتحعلی شاه با قدرت برامکه در دستگاه خلفای عباسی مقایسه کرده اند. جسوران هرچند به شاه قاجار از او بدگوئی می کردند نتیجه ای نداشت تا آنکه نامه هائی از طرف او جعل کردند و بر شاه عرضه داشتند و فتحعلی شاه دستور داد تا چشم او را کور کردند و زبانش را بریدند و عده ای از کسانش را کشتند و حسن خان طایر فرزند عبدالرحیم را نیز نابینا ساختند و این واقعه در سال 1215 ه.ق روی داد. حسن خان که از نعمت بینائی محروم شده بود به کسب کمالات پرداخت و کوشید تا درون خود را نور دانش روشن سازد. وی در بازی شطرنج چنان استاد بود که با وجود نابینائی همگان را مات می کرد. به سرودن اشعار، عشقی تمام داشت و دیوانی در نظم پرداخت و سرانجام به سال 1244 ه.ق در کرمانشاه وفات یافت.

مهراز، 354 : 1348

فارس، شیراز، بزرگان، حسین بن منصور حلاج

عارف معروف جهان اسلام، حلاج در حدود سال 244 ه.ق تولد یافته، تا سال 309 ه.ق زیسته است. مولدش قریه‌ی طور است و آن دهکده‌ای بوده در گوشه‌ شمال شرق شهر بیضاء در هفت فرسنگی شیراز. روز دوشنبه 24 ذیقعده سال 309 ه.ق مصادف با چهارم فروردین ماه در 1046 سال قبل در ایوان زندان نو بغداد در ساحل دجله او را کشتند.

در میان ترک‌نژادانی که تازه به اسلام مشرف شده بودند و رفتار حلاج را در آثار خود سروده‌اند از این گروه می‌توان نام برد: 1. احمد یسوی، 2. نسیمی و 3. صوفیان بکتاشی.

تأثیر حلاج بر فرهنگ و ادبیات ایران بسیار چشمگیر و عمیق است و به راستی هیچ شاعر و اندیشمندی از یاد و نام این متفکر آزاده دور و برکنار نبوده است. در زمینه‌ فرهنگ عامیانه نیز تأثیر «حلاج» به خوبی مشهود و محسوس است، چنان‌که امروزه وقتی از پایداری و استقامت کسی سخن می‌گویند، گفته می‌شود: «چند مرده حلاجی؟».

ماسینیون، 76- 75: 1348؛ مهراز، 120: 1348؛ میرفطروس، 212- 211: بی تا.

فارس، شیراز، بزرگان، حسین بوشکانی

در اواخر سال 1336 ه.ش در محله گودموتابها که در جنوب شرقی شیراز واقع شده، دو سنگ قبر از زیر خاک بیرون آمد. یکی از آن دو به نام “شیخ عمادالدین محمود” بود و روی دیگری نام “حسین بوشکانی” به چشم می خورد.

کشف سنگ گور حسین بوشکانی یک نکته جغرافیایی را روشن ساخت و جای آن دارد که به توضیح درباره آن بپردازیم. در کتب و تذکره های موجود، گورستان های مهم شیراز را در هفت نقطه نام برده اند.

1- خاکستان شیخ عبدالله حقیف که بازار وکیل و دبیرستان شاهپور فعلی قسمتی از آن بوده است.

2- خاکستان مسجد عتیق و حوالی آن که امروز به مسجد جمعه مشهور است

3- گورستان باهلیه در محله سرباغ.

4- خاکستان درب سلم که اکنون نیز قبرستان شهر و به دارالسلم مشهور است.

5- گورستان مصلی، از قربانگاه تا مشهد حضرت علی بن حمزه.

6- خاکستان باغ نو در حوالی مرقد سید علاء الدین حسین.

7- خاکستان شیرویه. محل خاکستان شیرویه نزد محققین نامعلوم بود و کسانیکه طی چندقرن اخیر کتبی در این زمینه تألیف کرده اند به علت در دست نداشتن قرینه نتوانسته اند محل آنرا تعیین نمایند.

کشف سنگ گور حسین بوشکانی در قسمت غربی گردموتابها کاملا روشن کرد که این خاکستان از محل کشف سنگ تا حول و حوش گودموتابها واقع بوده، زیرا صاحب “شدالازار” بقعه حسین بوشکانی را در گورستان شیرویه نام می برد. اما آنچه از صاحب گور بر ما روشن می باشد اینست که نام او شیخ جمال الدین محمود حسین بوشکانی است. عالمی زاهد بود که از دنیا اعراض می کرد و عمر خود را به عبادت می گذرانید، با بسیاری از مشایخ ملاقات کرده به مصر و شام مسافرت نموده، از علماء آن دیار بهره ها برده است. پس از بازگشت از آن سامان در همسایگی شیخ احمد حسین مشهور به ابابکر ساکن شد. علت آنرا نیز چنین ذکر می کنند که روزی به زیارت قبر شیخ احمد حسین رفت و همینکه در برابر تربت او ایستاد گفت «شگفتا مثل اینکه شیخ به من می گوید نزد ما باش و از ما دور مشو». به علت این الهام در همان بقعه امامت کرد و با سایر سالکان به عبادت پرداخت تا در شوال سال 755 ه.ق وفات کرد و او را در همان محل دفن کردند.

مهراز، 253- 252: 1348

فارس، شیراز، بزرگان، حکیم شیرازی

دومین فرزند وصال شیرازی محمود متخلص به حکیم است. در سال 1234 ه.ق متولد شد. تخلص خود را به علت ارادتی که به حکیم ناصر خسرو داشت برگزید. اهل فن معتقدند که هیچکس خط نستعلیق را مانند او ننوشته و در طب مهارتی داشت. سفری به هند رفت و در آنجا دیوان حافظ را با خط خود نوشته بطبع رسانید. حکیم در سال 1234 ه.ق در جوانی به مرض وبا درگذشت و در جوار مدفن پدر در شاه چراغ به خاک سپرده شد.

مهراز، 362- 361: 1348

فارس، شیراز، بزرگان، حلقه مدرسین و مصنفین

در قرن هفتم جمعی از علماء و فقها که کم و بیش ذوق عرفانی نیز داشتند با یکدیگر محشور بودند که نه فقط جملگی از مصنفین و مدرسین سرشناس به شمار می رفتند، بلکه برخی از آنان شاگردان بزرگی را هم پرورش دادند. سرحلقه این علما مولانا نورالدین عبدالقادر حکیم بود که طی اقامت در بغداد با شیخ شهاب الدین عمر سهروردی انسی داشت. شیخ نجیب الدین حلی بزغش نیز با این گروه مجانس بود. عبدالقادر هم خود را صرف بسط دانش می کرد و از کارهای او اینکه کشاف را که نسخه اصلی آن در شیراز بود تصحیح کرد. از نظر اخلاقی نیز به خوشخوئی و پاک سیرتی و پرهیزکاری و بخشندگی اشتهار داشت. مرگ وی بسال 698 ه.ق روی داد و در خطیره خویش در گورستان مصلی مدفون شد.

دیگر از کسانی که در این حلقه بودند شیخ شمس الدین عمر بن ابراهیم ترکی است که به تألیفات متعددش در تمام فنون در بغداد بسیار معروف شد. در واسط نیز رباطی ساخت و چند نوبت به شام و حجاز مسافرت کرد. شصت سال به موعظه مردم پرداخت و صاحب ذوق و وجد بی تکلف و فروتن بود. وی خود از عرفای صاحبدل به شمار می رفت که خرقه را از دست شیخ ابوالقاسم، نواده شیخ ابوسعید ابوالخیر پوشید. شیخ ابوالقاسم در آن هنگام شیخ رباط بسطامی در بغداد بود. عده زیادی از متصوفه از دست شمس الدین عمر خرقه پوشیده اند. وفات او به سال 602 ه.ق اتفاق افتاد و در گورستان مصلی مدفون شد و در جوارش مشایخ بسیاری دفن گردیدند.

دیگر از معاریف این گروه سراج الدین مکرم بن العلاء، استاد شمس الدین عمر مظفر است و شاگردش شمس الدین ابوالمفاخر عمربن مظفر روزبهان و قاضی مجدالدین اسمعیل بن نیکروز است. شرف الدین زکی بوشکانی نیز یکی از حلقه های زنجیر این جمع دانشمندان به شمار می رفت. بوشکانی بحث مرجع تمام آن علما بود. همه فنون را آموخته، به تربیت دانشمندان نامی همت گماشت. قطب الدین محمود شیرازی از شاگردان او به شمار می رفت که کلیات قانون بوعلی سینا را نزد بوشکانی خواند. این مرد بزرگ در سال 680 ه.ق دار فانی را وداع گفت و در صفه جنوبی مدرسه بانجیر درگورستان مسجد جامع دفن شد.

دیگر از فضلای این حلقه فقیه صائن الدین حسین بن محمد سلمان است. وی از زهدان ریاضت کش و از فقهای شافعی بود که در بین مردم به مفتی جن و انس اشتهار داشت. بارها به زیارت خانه خدا رفت و در یکی از سفرهای خود به نزد شیخ شهاب الدین عمر سهروردی رفت و پیرو او شد و خرقه از دستش پوشید. صائن الدین قبول هدیه فرمانروایان را برخلاف راه و روش خود می دانست و به فرزندش سفارش می نمود که به بارگاه آنان نرود و اضافه می کرد که هرکس قطره آبی از آنان بیاشامد، لب هایش بسوزد. معیشتش از طریق زراعت بود. یکی از حکام وقت می خواست صدق گفته های او را بیازماید. پس بفرمود تا در شبی تاریک چند کیسه زر به بام او انداختند. فقیه تا آن کیسه ها را دید گفت پناه میبرم بخدا از اینکه دشمنی قصد کرده مرا از راه خود منحرف سازد. آنگاه به همسایگان گفت تا آن زرها را به راه ریختند. کتابی به نام مشایخ فارس نوشته که یکی از منابع ابوالقاسم جنید در تألیف شدالازار بوده است. در سال 664 ه.ق درگذشت و در خانقاه خود در گورستان باغ نو در محله گچ کاران مدفون شد. مدرسه سادات طویل نیز در آن نزدیکی بوده است.

مهراز، 265- 263: 1348

فارس، شیراز، بزرگان، خواجوی کرمانی

کمال الدین ابوالعطاء محمودبن علی بن محمود متخلص به خواجو در شوال سال 679 ه.ق متولد شد. شاعری خود را در دربار امیر مبارزالدین محمد مظفری در یزد شروع کرد. آنگاه به دربار شاه شیخ ابواسحق اینجو در شیراز آمد. با دربار شیروانشاه قزل ارسلان امیر عراق هم رابطه داشته و آنان را مدح گفته است. چندی از عمر خود را هم در بغداد گذرانید. خواجو در آن مسافرت های خود با بسیاری معاریف و شعرا و ادبا آشنا شد. در سلک مریدان شیخ رکن الدین علاء الدوله سمنانی درآمد.

اشعار خواجو مشتمل بر پنج مثنوی است که آنرا خمسه خواجو می نامند. دیوانش مشتمل است بر قصائد، غزلیات، مقطعات و رباعیات. خمسه خواجو عبارتند از مثنوی نوروز و گل – همای و همایون که در سال 732 ه.ق در بغداد بنظم آورده – کمال نامه که به نام شاه شیخ ابواسحق در سال 744 ه.ق سروده روضه الانوار در تصوف که در سال 743 ه.ق آن را در مرقد شیخ مرشد کازرونی به نظم آورده است. مثنوی صوفینامه اثر دیگری است که نظم آن در سال 744 ه.ق پایان یافته است. خواجه در سال 742 ه.ق در شیراز درگذشت و در تنگ الله اکبر در محل بسیار باصفائی مدفون شد.

مهراز، 297- 296: 1348

فارس، شیراز، بزرگان، خواجه امین الدین کازرونی

در ایام دولت اتابک مظفرالدین تکله بن زنگی وزارت یافت. در جود و سخا و بذل و عطا او را تالی حاتم طایی شمرده اند. اهالی شیراز خواجه امین الدین را به ولایت اعتقاد داشتند و کرامات زیادی از او نقل می کردند. وی قریب به مسجد جامع عتیق مدرسه و خانقاهی بنا نهاد و در تأمین رفاه حال اهل صلاح و علما سعی کافی مبذول می داشت.

مهراز، 439- 438: 1348

فارس، شیراز، بزرگان، خواجه رکن الدین صائن

در سال 725 ه.ق خواجه رکن الدین صائن فسائی از طرف سلطان ابوسعید بهادرخان به وزارت تمام ممالک رسید، جد او خواجه ضیاء الملک امیر سپاه سلطان جلال الدین خوارزمشاه بود که پس از شکست جلال الدین از چنگیز به همراه او به هندوستان رفت و به ایران بازگشت. در سال 727 ه.ق امیر چوپان در خراسان رکن الدین صائن را به قتل رسانید. علت آن بود که ابوسعید عاشق بغداد خاتون دختر امیرچوپان زن شیخ حسن بزرگ شد و از شیخ حسن خواست تا او را طلاق دهد. طبق یاسای چنگیزی هرگاه ایلخان نسبت به زنی تمایل پیدا کرد، شوهر موظف بود همسرش را طلاق دهد و او را به حرم ایلخان بفرستد.

امیر چوپان از این یاسا تبعیت نکرد، بلکه سلطان ابوسعید را به بغداد و دخترش بغداد خاتون را به قراباغ فرستاد تا آتش عشق او تسکین یابد. این دوری باعث شد که ابوسعید بیشتر دچار شیفتگی گردد و به همین مناسبت کینه امیر چوپان را بدل گرفت و او به بهانه ای روانه خراسان شد. ابوسعید در سال 727 ه.ق امیر دمشق خواجه پسر امیر چوپان را در سلطانیه بکشت و امیر چوپان تصور می کرد که این واقعه با اشاره خواجه رکن الدین صائن است. خواجه رکن الدین نیز بی خبر از همه جا، برای آوردن امیر چوپان به خدمت ایلخان به خراسان رفت و امیر بدون سئوال و جواب و تحقیق به قتل خواجه فرمان داد و او را فوراً به قتل رسانید.

مهراز، 453: 1348

فارس، شیراز، بزرگان، خواجه شمس الدین محمد بن خواجه سید احمد شیرازی

از وزرای میرزا سلطان ابوسعید بود که به مکارم اخلاق و عدل و انصاف شهرت داشت. وی در آسایش سپاهیان و بزرگداشت علما و سادات و ارباب فضل و تقوی اهتمام تمام داشت. در سال 865 ه.ق سلطان ابوسعید او را حرف مجلس خاص و ندیم بزم نمود. در سال 863 ه.ق خواجه نعمت الله قهستانی که از جمله وزرا بود، به عرض رسانید که خواجه شمس الدین محمد از اموال خزانه به نفع خود برداشت می کند. سلطان از خواجه شمس الدین در این باره پرسش فرمود و محمد گفت از مردم به رسم خدمت چیز بسیار گرفته ام، اما از اموال دیوان هیچ تصرف نکرده ام. سلطان گفت آنچه گرفته ای به تو بخشیدم، اما از وزارت معزولت می کنم، زیرا وزرا گاهی به غضب دچار می شوند و دوست ندارم که تو در زمره آنان باشی و جانت در خطر افتد. خواجه شمس الدین محمد زانو زده چند قدم پیش رفت، انگشتری از انگشت بیرون کرد، بر گوشه تخت سلطنت نهاد و بازگشته، به جای خود ایستاد. در تاریخ ایران شنیده نشده وزیری چنین دور از خشم و غضب عزل شده باشد.

در سال 872 ه.ق که میرزا سلطان ابوسعید به عزم تسخیر عراق و آذربایجان حرکت کرد، خواجه شمس الدین محمد را به جانب اصفهان روان داشت. خواجه آن خطه را به تصرف آورد و با میرزا قاسم ولدجهانشاه که به اصفهان روی آورده بود، جنگ نمود و او را شکست داد و باز منظور نظر سلطان قرار گرفت. چون میرزا سلطان ابوسعید به دست امیرحسن بیک به شهادت رسید، خواجه شمس الدین محمد به ملازمت امیرحسین بیک درآمد، اما دیری نپائید که بین او و خواجه محمد یکی از وزرای حسن بیگ اختلاف و دشمنی افتاد. محمد شمس الدین به همدستی چندتن بزرگان دولت خواجه شمس الدین محمد را به تصرف در اموال دولتی متهم ساخت و حسن بیگ نیز این تهمت را پذیرفته، دست خواجه را قطع کرد. خواجه شمس الدین بقیه عمر را به عبادت و طاعت و گوشه نشینی گذراند.

مهراز، 461- 460: 1348

فارس، شیراز، بزرگان، خواجه شهاب الدین احمد شیرازی

پدرش خواجه سید احمد وزیر شاهرخ میرزا بود. شهاب الدین احمد میرزا در انواع علوم به حد کمال رسید. در انشاء و حسن خط و علم سیاق نظیر نداشت. در زمان شاهرخ میرزا به سمرقند عزیمت کرد و در آنجا به وزارت الغ بیگ میرزا نائل آمد. چون سلطان ابوسعید میرزا در خراسان فرمانفرما شد، خواجه احمد وزارت او یافت. عنایت و تربیت سلطان ابوسعید دربارۀ او چنان زیادت گرفت که وی در خدمت سلطان به غایت دلیر و گستاخ بود و در اموال دیوانی تصرفات نامقدر می کرد و با آنکه سلطان ابوسعید میرزا در تنبیه، سختگیری بی اندازه داشت و بر تصرفات او هم آگاه بود، به واسطه دانش وفضل خواجه دریغش میآمد که وی را ضایع سازد و تنها به عزل او اکتفا می نمود و این عزل و نصب چندبار تکرار شد. فرزندان شهاب الدین نیز در دربار سلطان تقرب یافتند. بعد از شهادت ابوسعید میرزا حسن بیگ شهاب الدین احمد را وزارت داد. بعد از چند سال که بر سر این کار بود به واسطه اتهامی که در تصرف اموال بر او وارد آمد، به حکم حسن بیگ او را معزول و دست راستش را قطع کردند. مع الوصف تاریخی به نام سلطان ابوسعید با دست چپ نگاشت، اما نتوانست مجدداً وزارت یابد.

مهراز، 473: 1348

فارس، شیراز، بزرگان، خواجه معزالدین شیرازی

از وزاری سلطان ابوسعید بود. هنگامی که ابوسعید به علت قیام سلطان حسین میرزا به جانب استرآباد حرکت کرد، خواجه معزالدین را در هرات گذاشته تا برای او پول و سرباز فراهم آورد. خواجه این امر را دستاویز قرار داد. از مردم مال بسیار به ستم گرفت و مبالغ هنگفتی از آنرا نیز خود برداشت. هنگامیکه سلطان ابوسعید پیروزمندانه به هرات بازگشت، گزارش آن ظلم و سوء استفاده را به عرض او رسانیدند. سلطان خشمگین شده دستور داد تا وی را دست و گردن بسته در دیگ آب جوش انداختند.

مهراز، 452: 1348

فارس، شیراز، بزرگان، خواجه نظام الدین ابوبکر

در زمان حکومت اتابک محمدبن سعد بنا بفرمان ترکان خاتون به امر وزارت پرداخت. وی مأموریت یافت تا از هلاکوخان فرمان حکومت محمد را بگیرد لذا با تحفه ها و هدایای بسیار به دربار هلاکو رفت و منشور ایالت را به نام اتابک محمد حاصل کرد.

مهراز، 439: 1348

فارس، شیراز، بزرگان، خنجی

از بین مصنفین و مولفینی که در شیراز مدفونند اشاره به آثار دوتن که پدر و فرزندند لازم به نظر
می رسد. نام پدر قاضی زین الدین علی بن روزبهان خنجی است. خنج یکی از بلوک گرمسیر فارس است. وی در شیراز پرورش یافته و زندگی می کرد. ارباب علم او را برگزیده خویش می دانستند. در اصول و فروع تصنیفاتی دارد که معروف ترین کتب او نیز از این قرارند: المعتبر فی شرح المختصر لابن حاجب، النهایه فی شرح الغایه، شرح المنهاج للقاضی ناصرالدین و الشکوک علی الکافیه.

قاضی علی خنجی در سال 707 ه.ق درگذشت و در مدرسه سامیه واقع در گورستان شیرویه یعنی بین گودوموتابها و مقبره شیخ ابوذرعه مدفون شد. پسرش مولانا مجدالدین اسمعیل است. وی نیز از علماء فاضل به شمار می رفت که برای حل معضلات علمی مرجعی معتبر بود. مردم به علت اعتمادی که به بی غرضی و عدالتش داشتند مرافعات خویش را نزد او حل و فصل می کردند. انواع علوم را درس می داد و مانند پدرش از مصنفین مشهور بود. اسامی کتب او به قرار زیر است: المقتصر فی شرح المختصر، الرساله فی معنی القول، الفکوک فی رفع الشکوک و عمده السائل فی دفع الصائل.

مهراز، 233- 232: 1348

به ما در تکمیل اطلاعات این قسمت کمک کنید

ارسال اطلاعات
slot deposit 10 ribu
slot deposit qris
spadegaming
pg soft
habanero
cq9
slot garansi kekalahan