فارس، شیراز، بزرگان (الف)

فارس، شیراز، بزرگان، آشفته شیرازی

حاجی کاظم آشفته از کلانترزادگان شیراز بود که در موطن خویش ادبیات فارسی و عربی را آموخت و سپس علم حسابداری را فرا گرفت. در سال 1277 ه.ق که حسام السلطنه از فرمانروائی فارس به ایالت خراسان منصوب گردید آشفته را با خود بدانجا برد و کلانتری شهر مشهد را بدو واگذاشت. بدین جهت وی هم اهل ادب بود و هم مرد سیاست. مرگ وی در سال 1288 ه.ق روی داد.

مهراز، 356- 355: 1348

فارس، شیراز، بزرگان، ابن‌ خفیف

تولد: 207 ه.ق شیراز، وفات: سال 371 ه.ق،

شيخ كبير ابو عبدالله محمدبن خفيف ملقب به شيخ الاسلام از  بزرگترین عرفا و مشایخ قرن سوم و چهارم هجری  است.

«امام، قطب، ولی، ابوعبدالله بن خفیف» که شیرازیان او را شیخ می‌نامند و در سرتاسر خطه‌ فارس مورد اعتقاد است و مردم آن‌چنان مقدسش می‌دارند که هر بامداد و شامگاه به زیارت تربتش می‌روند و همت می‌خواهند.

ابونصر سراج طوسی، ابوعبدالرحمن السلمی نیشابوری و ابونعیم اصفهانی که همه از عرفای بزرگ جهان اسلام به شمار می‌روند، تحت تأثیر ابن خفیف قرار داشتند.

نخستین کتابی که در سنین نوجوانی نوشت، شرف الفقر نام داشت. این کتاب‌ متضمن‌ مطالبی‌ است که‌ در مناظره او با ابوالعباس‌ بن‌ عطار بر سر فضیلت‌ فقر بر غنا مطرح‌ شده‌ است.

دیگر تالیف های او عبارتند از: جامع‌ ارشاد، الاستذکار، الفصول‌ فی‌ الاصول، المنقطعین، الجوع‌ و ترک‌ الشهوات،‌ لیس‌ المرقعات،‌ الاعانه، اختلاف‌ الناس‌ فی‌ الروح،‌ المعراج،‌ الرد علی‌ ابن‌ سالم،‌ الرد علی‌ ابن‌ زینان،‌ لاعتقاد،  المنهج‌ فی‌ الفقه، الاقتصاد، اللوامع،‌ المفردات،‌ المشیخه، فضل‌ التصوف،‌ الفرق‌ بین‌ التقوی و التصوف،‌ الاستدراج‌ و الاندراج،‌ الجمع‌ و التفرقه، بلوی الانبیاء، المحبه، الودّ و الالفه، رسائل‌ علی‌ بن‌ سهل،‌ السماع‌، معرفه الزوال‌.

آربری، 99- 75: 1365

فارس، شیراز، بزرگان، ابن سال به

ابوالحسین احمد بن محمدبن جعفر بیضاوی معروف به ابن سال به، از اعاظم مشایخ متصوفه در اواخر قرن چهارم و اوایل قرن پنجم بود که او را شیخ الشیوخ می نامیدند. وی از معاصرین ابوحیان توحیدی و شیخ مرشد ابواسحق کازرونی است که در بیضاء اقامت داشت و در همانجا نیز مدفون گردید. آثار قبر او هنوز باقی است. تاریخ وفات او سال 415 ه.ق است. وی از شاگردان شیخ مرید بود و خرقه تصوف را از دست شیخ ابوالحسن شیروانی پوشید. چهار بار به زیارت حج رفت.

بهاء الدین خسرو فیروز بن عضدالدوله دیلمی از معتقدین ابوالحسین احمد بیضاوی بود و او را بسیار گرامی می داشت و اغلب به خدمتش می رسید و طلب وعظ و اندرز از او می کرد. پسر ابوالحسین احمد سال به، ابوالفتح عبدالسلام است که به سال 473 ه.ق درگذشت. وی علاقه سرشاری به مسافرت داشت و از محدثین حدیث استماع می کرد. در سال 425 ه.ق به بغداد وارد شد و بسیاری از بزرگان عصر خویش را درک نمود. وی جامع میان علم و عمل گشت. مدفنش در جوار گور پدر دو تل بیضاست. سراج الدین محمود بن خلیفه بن عبدالسلام بن احمد سال به، نواده عبدالسلام است. وی شیخ خرقه روزبهان بقلی بود، از بیضا به شیراز آمد و در همانجا رحل اقامت افکند. پسرش قطب الدین احمد نیز در شیراز مورد توجه اهل وجد و دانش بود. سراج الدین مورد احترام فوق العاده اتابک سنقر قرار داشت. در زاویه خود منبر می رفت و مردم را ارشاد می نمود. در عرفان و تصوف صاحب تصنیفات عدیده ایست. سراج الدین در سنه 562 ه.ق درگذشت و مدفنش در کوچه برامکه است. کوچه برامکه، کوچه ای در محله منصوریه فعلی بوده که در آن زمان منصوریه را محله دشتک می گفتند.

مهراز، 183- 182: 1348

فارس، شیراز، بزرگان، ابن هراس

نامش هبه الله و نام پدرش یحیی بن محمد شیرازی است. چون در علم قرائت تبحر داشت او را به “عماد القراء” ملقب ساختند. از نظر علم و زهد نیز چنان معروف بود که شمس الائمه خوانده می شد. اهل تصنیف و تألیف بود و نوشته هایش نیز پیرامون علم قرائت بحث می کرد. از جمله آثار او کتاب های بهجه و بستان در قرائت است. رباطی نیز در محله باغ نو یعنی حوالی سید علاء الدین حسین داشت که در آن به عبادت می پرداخت. این رباط پشت مدرسه نصیریه قرار داشت. در مسجد جامع عتیق نیز درس قرآن می داد.

از جمله شاگردان او که در شیراز مدفون است، محمدبن منصور شیرازی است که در عهد سلطنت اتابک زنگی دومین پادشاه سلغریان فارس میزیست و پس از مرگ در گورستان سلم در مسجد جنازه دفن شد. وی نیز خطیب و امام مسجد جامع عتیق بود و علما و دانشمندان در مجلس وعظش حضور می یافتند. مرگ ابن هراس بعداز 560 ه.ق اتفاق افتاد و در رباط خویش مدفون شد. عیسی جنید در اواخر قرن هشتم می نویسد این رباط در «محله باغ نو » مقابل خانه امیر بهلول قرار گرفته و اکنون فضائی بیش نیست.

مهراز، 186: 1348

فارس، شیراز، بزرگان، ابواحمد بن فضل شیرازی

ابواحمد عبدالرحمن بن فضل شیرازی از ارکان دولت دیلمی و کاتب معزالدوله و متصرف در امور عراق بود. در نظم و نثر دستی قوی داشت و با صاحب بن عباد مکاتبه ادبی می نمود. این فضل در اواخر عمر مبتلا به درد نقرس شد و اشعاری در این باره و شکایت از درد پیری سرود و به نزد صاحب فرستاد. ابن عباد نیز مکتوب منظوم او را با شعر پاسخ گفت. ثعالبی منتخبی از اشعار هر دو را در جزء دوم یتیمه الدهر آورده است.

مهراز، 164: 1348

فارس، شیراز، بزرگان، ابواسحق ابراهیم بن علی شیرازی

از علمای بزرگ شافعی بود که در دستگاه المقتدر بالله، خلیفه عباسی احترام شایانی داشت. این خلیفه، ابواسحق را از بغداد به خراسان فرستاد تا دختر پادشاه سلجوقی را برایش خواستگاری کند. هنگامی که به خراسان رسید چنان تجلیلی از او به عمل آمد که مردم خاک پای اسبش را به رسم تبرک برمی داشتند. خواجه نظام الملک پس از اتمام بنای مدرسه نظامیه بغداد او را به مدرسی آنجا برگزید. ابواسحق ابتدا از قبول این شغل امتناع ورزید، اما اصرار خواجه که خود نیز شافعی بود وی را راضی به تدریس کرد.

در محضرش بیش از هزار دانشجو حاضر می شدند و او با قدرت تمام درس می داد. این دانشمند شیرازی در سنه 472 ه.ق در بغداد درگذشت و در همانجا مدفون شد.

مهراز، 227: 1348

فارس، شیراز، بزرگان، ابوالحسن عبدالملک بن محمد شیرازی

عبدالملک شیرازی ریاضیدان و منجم بزرگ قرن ششم هجری است. وی قسمتی از المجسطی را ترجمه و تفسیر کرده است و قطب الدین شیرازی نیز این اثر را به فارسی برگردانیده است. عبدالملک هفت مقاله مخروطات ابولونیوس یونانی را ترجمه و تفسیر کرده که خوشبختانه چند نسخه از آن موجود است. دانشمندان معاصر برای این مقالات اهمیت خاصی قائلند، زیرا متن یونانی سه مقاله از این هفت مقاله مفقود شده و ترجمه عربی آن که توسط عبدالملک صورت گرفته نسخه منحصر بفرد است.

مهراز، 208: 1348

فارس، شیراز، بزرگان، ابوالحسین علی کواری

شیخ و مقتدای زمان خود بود. با شیخ کبیر مصاحبت داشت و روزگاری نیز در صحبت ابی احمد کبیر به سر برد. به حجاز سفر کرد و مشایخ عصر خود را در آن حوالی ملاقات نمود. پس از چندی به کوار بازگشت و در رباط فاروق اقامت کرد و چهل سال در آنجا به عبادت و تفکر و تدبر مشغول گشت و چنان منزوی بود که ظرف مدت چهل سال بیش از دو نوبت از رباط خارج نشد. در سال چهارصد و بیست و اند وفات یافت و در همان رباط فاروق مدفون شد.

مهراز، 152: 1348

فارس، شیراز، بزرگان، ابوالعباس بن شریح

ابوالعباس بن شریح فقیه شیرازی در شیراز قضاوت می کرد. درباره پدرش داستان جالبی نقل می کنند که دلیل بر علوطبع و نهایت بی نیازی اوست. داستان اینست که او هیچ لغت عرب نمی دانست و به درگاه خداوند با زبان فارسی دعا می کرد. شبی در خواب دید که هاتفی به او گفت هرچه می خواهی بگو. وی در جواب با همان لهجه شیرازی گفت ای خدا سربسر. یعنی تو از ما چیزی مخواه ما هم از تو چیزی نمی خواهیم و این گفته که از نهایت ظرافت طبع و بی نیازی وجودت ذهن حکایت می کند، مدتها در شیراز ضرب المثل بوده است. وفات شیخ ابوالعباس در سال 359 ه.ق بود که در بغداد مدفون شد.

مهراز، 164: 1348

فارس، شیراز، بزرگان، ابوالفتح تاج الدین بن دارست شیرازی

از مشاهیر وزرا و کارگزاران سلجوقیان بود. چند نوبت به وزارت سلطان مسعود بن محمدبن ملکشاه سلجوقی که در سال های 526 تا 548 ه.ق سلطنت کرد نائل آمد. در سال 526 ه.ق که مسعود از لشکر سلطان سنجر شکست خورد به دست سنجر اسیر گردید. دوره ترقی او در عهد حکمت امیربوزابه در فارس تجدید گردید و تاج الدین به وزارت امیر مذکور که دست نشانده مسعود بود رسید. از احوال او روشن می شود که در سنه 540 ه.ق وی به اتفاق امیربوزابه و عبدالرحمن بن طغابرگ و عباس والی ری عهد اتحاد بسته، بر دستگاه مسعود مسلط شدند و تاج الدین را هم مجدداً به وزارت برداشتند. عماد کاتب مورخ معاصر وی، او را رفیع القدر و وسیع الصدر و نیکوکار و دشمن فساد و بدی می خواند.

در سال 541 ه.ق سلطان مسعود توطئه ای ترتیب داد و عباس، والی ری را در بغداد به قتل رسانید. سپاهیان عباس که تاج الدین را عامل توطئه می دانستند در کوچه های بغداد سر به شورش برداشتند و اوباش قصد غارت خانه تاج الدین را کردند. امیر مسعود عده ای سوار به حفاظت خانه وزیر خویش فرستاد. پس از این واقعه تاج الدین بنا بخواهش خود از وزارت کناره گیری کرد و با احترام به شیراز نزد اتابک بوزابه رفت و به مسعود قول داد که در حفظ روابط دوستی بوزابه و سلطان بکوشد. در سال 549 سلطان محمدبن محمود بن ملکشاه که از سال 548 تا 554 سلطنت کرد او را از فارس باصفهان طلبید تا وزارت خود را بدو دهد. تاج الدین به اصفهان رفت و چندی نیز در آنجا بود، ولی سلطان محمد از قصد خود منحرف شده، وزارت را به شمس الدین ابوالبخیب درگزینی داد. تاج الدین مجدداً به شیراز بازگشت و در زمان حکومت اتابک سنقربن مودود به وزارت رسید. قتل خواجه به اغوای تاج الملک صورت گرفت، بهمین جهت غلامان نظام الملک بر سر او ریخته بدنش را با خنجر قطعه قطعه کردند.

مهراز، 437- 436: 1348

فارس، شیراز، بزرگان، ابوالفتح منصور بن دارست شیرازی

از وزیرزادگان شیراز است که فضل و کمال و فصاحت و بلاغت و حسن خط و لطف عبارت او شهره دنیای اسلام بود. در ایام جوانی در خدمت ابوکالنجار دیلمی به سر می برد. پس از چندی از شیراز به جانب بغداد رفت. در آنجا (القاهره بامرالله) خلیفه عباسی بر مراتب فضل و کمال او آگاه کردید. به وزارت دعوتش کرد و او را لقب امین الدوله و مجدالوزراء داد. عمیدالملک کندری وزیر سلطان طغرل بیک سلجوقی بر منصور حسد برد و نزد سلطان سخن به غیبت او بگشود. سلطان نیز تحت تأثیر بدگوئیها قرار گرفت و طی نامه ای از خلیفه عزل مجدالوزراء را تقاضا کرد. القاهر بالله بر مراتب محبت افزود، اما مجدالوزراء از عاقبت حسادتها ترسیده، خود استعفا کرد و به اهواز رفت. مدت وزارتش دو سال و یک ماه بود.

مهراز، 433: 1348

فارس، شیراز، بزرگان، ابوحیان توحیدی شیرازی

علی بن محمد بن العباس شیرازی معروف به ابوحیان توحیدی، از مشاهیر، ادبا، فضلا و حکما و متصوفه و از بزرگترین نویسندگان عالم اسلامی در قرن چهارم بود. بعضی نویسندگان او را فیلسوف ادبا و ادیب فلاسفه و محقق متکلمین و متکلم محققین گفته اند. در موضوعات علمی، ادبی، تاریخی و فلسفی کتب متعددی نوشت و در سلامت انشاء و سهولت و بی تکلفی بیان او را رقیب جاحظ خوانده اند. وی معتزلی و از خواص شاگردان ابوسلیمان محمدبن طاهر بن بهرام سیستانی بشمار می رفت. ابوسلیمان از یک چشم نابینا و بدنش نیز پیس بود. از اینرو از مردم کناره گیری می کرد. در خانه خود جز دانشجو کسی را نمی پذیرفت. اما علاقه شدیدی به اخبار و جریانات ابوالفضل عبدالله بن عارض شیرازی و ابن سعدان وزیر صمصام الدوله داشت. بهمین جهت ابوحیان الامتاع و الموانه را برای او نوشت. در این کتاب جریان امور و اخبار مجلس روسا و ارکان دولت جمع آوری شده و شامل گفتگوهای علمی و ادبی است که بین ابن سعدان و ابوالفضل عبدالله بن العارض و ابوحیان در مجالس متعدد درگرفته بود.

الامتاع و الموانه در سه جلد تألیف شده که دوره کامل آن در کتابخانه طوپ قاپو در استانبول موجود است و فصولی از آن نیز در معجم الادباء تألیف یاقوت و تاریخ الحکماء اثر قفطی نقل گردیده است. ابوحیان توحیدی صاحب تألیفات عدیده ایست که تعداد زیادی از کتب او هنوز وجود دارد و برخی از آنها نیز به طبع رسیده است.

یکی از معروفترین کتب وی مقابسات است که نویسنده در آن حوزه فلسفی بغداد را بخوبی معرفی می کند و از این حیث دارای اهمیت فراوانی است. در این کتاب 106 مقایسه جمع آوری شده که حاوی آراء فلاسفه، حکما، منطقیین، ریاضیین و منجمین است. در این کتاب معتبر غالباً آراء خاص بعضی از فلاسفه آن عهد معرفی شده است. این فلاسفه از فرق و نژادهای گوناگون بودند که یا در خانه ابوسلیمان سیستانی و یا در بازار کتابفروشان بغداد گرد می آمدند و ابوحیان گفته های آنانرا در کتاب مقابسات آورده است. کتاب مقابسات دوبار در هند و یک بار هم در مصر به طبع رسیده و ابوحیان در آن بیش از صدبار نام استاد خود را ابوسلیمان منطقی را ذکر کرده است.

تألیفات دیگر ابوحیان رساله ایست به نام الصدیق و الصداقه که تحت عنوان کتاب الادب و الانشاء فی الصداقه و الصدیق که یک بار در اسلامبول و دفعه دیگر در مصر به چاپ رسیده است. موضوع کتاب درباره بیان حقیقت دوست و شرایط و آداب دوستی است. ابوحیان کتب متعدد دیگری هم نوشته، از آنجمله کتاب تقریظ الجاحظ کتاب البصائر، کتاب الاشارات الالهیه، کتاب الزلفه، و ثلب الوزیرین و کتاب المحاضرات.

ابوحیان با صاحب بن عباد وزیر معروف آل بویه مخالفت سرسختانه ای داشت، بطوریکه در ذم او و سلفش ابوالفضل بن عمید رساله ای به نام مثالب الوزیرین و اخلاق العمیدین نگاشت. احمدبن محمد مسکویه نیز مورد نکوهش ابوحیان قرار گرفته است. وی از بخل مفرط و حرص شدید او به جمع مال و طلب کیمیا انتقاد کرده است. ابوحیان عمری عمری طولانی داشت و سنش به هشتاد یا نود سال رسید و در سال 401 ه.ق درگذشت. قبر او در کنار مرقد شیخ عبدالله خفیف است.

مهراز، 159- 153: 1348

فارس، شیراز، بزرگان، ابوزرعه اردبیلی

نامش عبدالله الوهاب بن محمد بن ایوب از اردبیل بود. اهل شیراز دانش و زهدش را میستودند. در سفر حج با عبدالله حقیف همگامی داشت، در مدینه از یکدیگر جدا شدند. ابوزرعه روزهای جمعه در مسجد جامع به موعظه مردم می پرداخت و در سایر ایام نیز در رباط خویش که اکنون در غرب فلکه (دروازه سعدی) واقع است، برای علاقمندان از کتاب سنن ابی مسلم روایت می کرد. عبدالله حقیف با شیخ ابوزرعه ملاقات های زیادی کرده و از مصاحبت یکدیگر بهره مند می شدند. وفات او به سال 425 ه.ق اتفاق افتاد و در رباط خود واقع در ناحیه باغ نو مدفون شد که اینک مقبره او در دروازه سعدی باقی است و سنگ هائی از قبور بزرگان دیگر نیز در آن جا دیده می شود، ولی نام صاحبان گورها محو شده و تنها کلماتی از آیات قرآن به خط کوفی روی آنها باقی مانده است.

مهراز، 163: 1348

فارس، شیراز، بزرگان، ابوسائب

از اولیاء الله بود. پدرش تجارت می کرد. دو پسر داشت که یکی از آنان همین ابوسائب بود. در زمانی که می خواست ثروت خود را بین فرزندان تقسیم کند، وصیت کرد تار موئی که از حضرت رسول دارد، برای یک نفر و مابقی ثروت برای دیگری باشد. ابوسائی تارموی حضرت رسول را برداشت و از مایملک پدر چشم پوشید. در تمام مدت عمر آن موی را می بوئید و می بوسید. در وقت رحلت وصیت کرد که آن مو را در چشم راستش بگذارند. قبر او در گورستان سلم هنوز مشهور است و بر گرد آن معجری کشیده اند. در نوشته سنگ قبرش این موضوع که موی حضرت رسول در چشم راست اوست قید گردیده است.

مهراز، 95- 94: 1348

فارس، شیراز، بزرگان، ابوسعید اصطخری

تولد: سال 244 ه.ق استخر، وفات: سال 328 ه.ق مقابرالدیر بغداد،

ابوسعید حسن بن احمد بن زید بن عیسی بن فضل در جوانی ریاست مذهب شافعی را به دست آورد و به همین دلیل به «شیخ شافعیه» مشهور گشت. برای مدتی قاضی قم گردید و سپس به بغداد رفت و مقتدر خلیفه‌ عباسی قضاوت سجستان را به او محول کرد.

آثار و کتاب‌های این دانشمند عبارتند از: کتاب الفرائض الکبیر، کتاب الشروط و الوثائق، المحاضر و السجلات، الأدب القاضی علی مذهب شافعی، الجامع فی الحساب.

صداقت کیش، 210- 209: 1389

فارس، شیراز، بزرگان، ابوعبدالله خلاش

آرامگاه او که در قبرستان باغ نو قرار داشته، تا قرن هشتم باقی و معروف بوده است. ابوالقاسم جنید درباره وی می نویسد: «او را از مجاهدین راه خدا می دانند که بر ضد کفار شمشیر زده است، ولی اعتقاد عمومی اینست که از تابعین بوده. صحیح این است که او را از قدما و مشایخ بدانیم. به هرحال اکنون اطلاعی بر احوال و تاریخ و نسب او نیست».

مهراز، 107: 1348

فارس، شیراز، بزرگان، ابوعبدالله محمد بن حقیف شیرازی

او را که هم اهل حال بود و هم دریای علم، از فرزندان ملوک خوانده اند. آنچه مورد تأیید همگان قرار دارد اینست که پدرش شیرازی و مادرش نیشابوری و پیرو مذهب شافعی بوده است. بزرگان عصر، لقب های گوناگون به او داده اند که شیخ کبیر، شیخ المشایخ و شیخ وقت از آن جمله اند. از جوانی، تمایلات عرفانی در او وجود داشت و عرفای بزرگ با دیدن و مصاحبت او پیش بینی می کردند که در آینده متفکری بزرگ خواهد شد.

بی گمان چنین شخصیتی از محضر اساتید متعددی استفاده کرده که نام دو تن از آنان خیلی معروف است. یکی ابوالعباس احمد بن یحیی شیرازی است که عبدالله حقیف درباره او گفته “من چنان متخصص در جد ندیدم. سکر تمام داشت”. تاریخ درگذشت احمد روشن نیست ولی صاحب شد الازار تصریح کرده است که در گورستان سلم شیراز مدفون شده است.

دیگری ابومحمد جعفر خداء (متوفی در سال 341 ه.ق) است که شیخ کبیر خرقه تصوف از دست او پوشیده است. شیخ یک بار دیگر در بغداد نیز خرقه در بر کرد. بدین معنی که چون شیخ جنید درگذشت، ابومحمد رویم جانشین او شد. عبدالله حقیف در سفر سوم به حج او را ملاقات کرد و ابومحمد به منظور تجلیل از مقام عبدالله بر او خرقه پوشانید. عبدالله حقیف در مسافرت های خویش با بزرگان عصر ملاقات می کرد و با آنان به مباحثه و طرح مسائل عرفانی می پرداخت. سه نوبت حج گزارد و در نوبت دوم بود که به صحبت جنید بغدادی نهاوندی الاصل نائل آمد. هنگامیکه حسین بن منصور حلاج در زندان بغداد بود نیز به کمک افسران پارسی که در دستگاه خلیفه بودند بدیدنش نائل آمد و مدتی با حلاج سخن گفت و تحت تأثیر شکوه آن مرد پاکباز قرار گرفت و سرانجام از طرف او حامل پیامی برای ابن عطا بود که “رقعه ها را کسی نه بیند”. و چون شیخ پیغام حلاج را به ابن عطا ابلاغ کرد وی در جواب گفت به او بگو “اگر گذراندم”. از این جواب معلوم می شود که ابن عطا خود تحت تعقیب و مخفی بوده که پس از مرگ حلاج دستگیر شد.

یکی دیگر از اساتید شیخ کبیر ابوالحسن بنداربن حسین شیرازی است که خادم ابوالحسن اشعری، موسس مذهب اشاعره بود. شیخ کبیر از محضر بندار بهره ها برد، ولی بر سر بعضی مسائل با او معارضه داشت. شیخ کبیر در بین بزرگان سیاسی نیز ارادتمندان زیاد داشت. عضدالدوله دیلمی یکی از شیفتگان او بود. شاه شجاع نیز هنگامی که عازم جنگ بود ابتدا بر سر تربت شیخ می آمد و از او طلب همت می کرد. او مذهب خفیفیه را در عرفان بنیان گذاشت. از اسامی کتب و تألیفات شیخ کبیر معلوم است که عقاید برخی از عرفای بزرگ دیگر را رد کرده است. وفات او در سال 322 ه.ق روی داد و در مسجد جنازه ای که در گورستان سلم (گورستان فعلی شیراز) واقع بود مدفون شد.

مهراز، 151- 131: 1348

فارس، شیراز، بزرگان، ابوعبدالله محمدبن عبدالله باکویه

عبدالله حقیف در اواخر عمر با جوانی برخورد که علیرغم سن و سال کم، او را مستجمع خصائل نیکو و متبحر در علوم و فنون دید. به همین جهت با او در زمینه های مختلف عرفانی و علمی مباحثات زیادی کرد. این جوان محمدبن عبدالله باکویه است که بعدها به پاباکوهی معروف شد و هم اکنون مدفنش در کوه شمالی شیراز بر فراز چشمه ای زلال زیارتگاه خاص و عام است. تأثیر دید او مصاحبت شیخ کبیر در باکویه به اندازه ای بود که همه عمر از او روایت می کرد. عشق زیادی به مسافرت و سیر آفاق و انفس داشت و از بهترین خاطرات عمر او ایامی است که به نیشابور رفت و در آنجا با شیوخ بزرگ از جمله شیخ ابوسعید ابی الخیر میهنی گفتگو کرد. ظاهراً علت عزیمت باکویه به نیشابور آن بوده است که پس از وفات ابوعبدالرحم سلمی به عنوان پیر خانقاه او منصوب گردید.

در همان شهر به مصاحبت ابوالقاسم قشیری نائل آمد و با او انس فراوان گرفت. ابوعبدالله از منکرین و مخالفین شیخ ابوسعید ابوالخیر بشمار می رفت و چند بار با او به مباحثه پرداخت. باکویه پس از این گشت و گذار به شیراز بازگشت و در غاری که در کوه شمالی شیراز قرار داشت سکنی گزید و پس از مرگ نیز در همانجا مدفون شد. فوت او در سنه 424 ه.ق روی داد.

مهراز، 162- 160: 1348

فارس، شیراز، بزرگان، ابوعلی محمدبن علی بن حسین بن مقله شیرازی

وزارت سه تن از خلفای عباسی را بر عهده داشت و آنان به ترتیب عبارت بودند از المقتدر بالله و القاهر بالله و الارضی بالله. وی واضع خط نسخ بود که در دنیای آن روز شهرت عام داشت و شاعری گفته است. ابن مقله در سال 316 ه.ق به وزارت رسید و در سال 318 ه.ق معزول گردید.

پس از قتل مقتدر، القاهر بالله مجدداً او را به وزارت منصوب نمود. از آنجا که این خلیفه دست به ظلم و تعدی باز کرده بود، ابن مقله تصمیم گرفت او را خلع نماید. وی نقشه خود را با مونس خادم و یابق در میان نهاد، اما توطئه آنان کشف شد و قاهر به قتل آنان فرمان داد. خادم و یابق کشته شدند اما – ابن مقله فرار کرد و در خفا با امرا اختلاط کرده، ایشان را به خلع قاهر دلیر میساخت و سرانجام امرای ترک خلیفه را گرفته، چشمش را میل کشیدند و راضی را به خلافت برگزیدند.

راضی ابن مقله را مجدداً به وزارت برگزید و پیداست که این انتصاب تحت فشار امرا بوده است. این خلیفه مردم به عدل و داد وعده داد. در سال 324 ه.ق بنا به سعایت ابن رائق راضی وزیر خود را معزول ساخت، اما دو سال بعد مجدداً وی را بر مسند وزارت نشانید. در این هنگام بچکم ماکانی یکی از غلامان مرداویج زیاری بر بعضی از متصرفات عباسیان دست انداخت. ابن مقله به اونوشت که به جانب بغداد حرکت کند. این نامه به دست ابن رائق افتاد و آنرا به خلیفه تسلیم نمود. راضی دستور داد دستی را که چنین نامه ای نوشته، قطع سازند و او فریاد می کرد “دستی که چنین خط و منع کرده باشد و سه بار مصحف مجید نوشته و سه خلیفه را وزارت کرده باشد، چون دست دزدان چگونه شاید برید؟” اما خلیفه به اعتراض او وقعی ننهاد و پس از قطع دستش وی را به زندان انداخت و ابن مقله در محبس جان سپرد.

مهراز، 432- 431: 1348

فارس، شیراز، بزرگان، ابوفرحم شیرازی

هنگامی که از معرفت سخن می گفت، مشایخ از او می ترسیدند. روش خاصی در مبارزه با تکبر و خودپرستی پاره ای از علما داشت. این داستان نمونه ای از طرز مقابله او با برخی علما بوده است: «وقتی ابوفرحم به دیدن ابوحفص که شیخ ملاقیه بود رفت. ابوحفص با مریدان به پاک کردن آبریزگاه مشغول بود. شخصی به نزد او آمد و گفت ابوفرحم از شیراز میآید، خود را بشوی و جامه پاک بپوش. ابوحفص گفت آن ابوفرحم که من میشناسم، باید مرا چنین ببیند. ابوفرحم در این حال رسید و سلام گفت و جامه از تن بیرون افکند و به کار با ابوحفص پرداخت». ابوفرحم بیشتر از آنکه به عبادت و زهد تجه کند، به فلسفه عرفان روی میآورد و با هرگونه خودخواهی و تفرعن به مبارزه برمیخاست. وفاتش در سال 1345 ه.ق اتفاق افتاد.

مهراز، 118: 1348

فارس، شیراز، بزرگان، ابوماهر شیرازی

ابوماهر موسی بن یوسف سیار شیرازی از پزشکان اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم هجری است که در دربار دیلمیان مورد توجه بوده است. از جمله شاگردان او علی بن عیسی مجوسی اهوازی مصنف کتاب کامل الصناعه است. وی در طب پایه بلندی داشته و تألیفاتش به شرح زیر است:

1- رساله در آلات جراحی

2- کتاب چهل باب در جزء نظری عملی.

3- کتاب فی التشبیه الضروریه.

4- تعلیقات بر کتاب اغلاقین.

5- مقاله در فقه.

مهراز، 179: 1348

فارس، شیراز، بزرگان، ابومحمد روزبهان بن ابی نصر البقلی الفسوی (شیرازی)

سلطان العرفا و برهان العلماء و برگزیده عشاق و سرور پاکانش خوانده اند. در جوانی به عراق، کرمان، حجاز و شام مسافرت کرد و مردی صاحب تجربه شد. کتاب صحیح بخاری را نزد حافظ السلفی در اسکندریه آموخت. این شخص از مشاهیر محدثین و فقهای شافعیه بود که از سال 511 ه.ق در اسکندریه متوطن شد و در مدرسه ای که علی بن سلار وزیر الظافر بامرالله خلیفه فاطمی برایش ساخت، تدریس می کرد. این مدرسه به علت اینکه حافظ السلفی در آن تدریس می نمود شهرت فراوان یافت و از اقصی نقاط کشورهای اسلامی، طالبان علم بدانجا روی می آوردند. شیخ روزبهان نیز در آن مدرسه درس خواند و با افکار اسماعیلیه آشنا شد. شیخ ابی نجیب سهروردی از مشایخ قرن ششم با وی همدرس بود. خرقه را از دست شیخ سراج الدین محمود (سال به) پوشید ،این شخص از خاندان (سال به) بیضاوی است که خود خرقه را از دست شیخ احمدبن عبدالکریم و او نیز از دست خطیب ابوالقاسم محمود بن احمد کازرونی و او از دست شیخ مرشد ابواسحق کازرونی پوشید. نزد فقیه ارشدالدین نی ریزی نیز چندی تلمذ کرد، آنگاه در کوه های اطراف شیراز به عبادت و ریاضت پرداخت. صاحب ذوق و وجد دائم بود.

روزبهان دارای بیست و هشت تصنیف و تفسیر و فقه و حدیث و اصول و تصوف است که تعدادی از آنها به چاپ رسیده و در دسترس طالبین قرار دارد. تألیفات او به شرح زیر است:

– در تفسیر دو کتاب به نامهای لطایف البیان فی تفسیر القرآن و عرائس البیان فی حقایق القرآن.

در حدیث دو کتاب موسوم به مکنون الحدیث و  حقایق الاخبار .

در فقه یک کتاب تحت عنوان الموشح فی المذاهب الاربعه و ترجیح قول الشافعی بالدلیل.

در اصول سه کتاب به نامهای العقائد، الارشاد، المناهج.

در  تصوف کتابهای شرب الارواح، منطق الاسرار،  شرح الطواسین.

کتاب اخیر شرحی است به زبان فارسی بر کتاب الطواسین تألیف حسین بن منصور حلاج که شیخ شطحیات او را شرح داده و این کتاب اولین بار در سال 1913 م. در پاریس چاپ شد.

شیخ پنجاه سال در مسجد جامع عتیق مردم را موعظه و ارشاد می کرد. از او شطحیات زیاد نقل
کرده اند و او را شیخ شطاح می نامیدند. در کتاب الانوار فی کشف اسرار آورده است که “قوال باید خوب روی بود که عارفان در مجمع سماع به جهت ترویج قلوب به چیز محتاجند. روایح طیبه، وجه صحیح، و صوت ملیح”.

اولین بار که به مسجد جامد عتیق رفت تا موعظه کند، شنید که زنی دختر خود را اندرز می دهد که ای دختر، حسن خود را با کس اظهار مکن که خوار و بی اعتبار گردد. شیخ گفت ای زن! زیبایی را حسن نیست که تنها و منفرد باشد، او می خواهد که با عشق قرین باشد. حسن و عشق در ازل عهدی بسته اند که هرگز از هم جدا نباشند. اصحاب از این اظهار چنان بوجد آمدند که بعضی بیهوش شدند.

شیخ صاحب سماع بود. در اواخر عمر از آن باز ایستاد. با وی در این معنی سخن گفتند. جواب داد از سماع نایستاده ام، بلکه چون گوش بخدای خود دارم، از شنیدن  آواز دیگران روی برگردانده ام.

در اواخر عمر پایش فلج شد. از خزائن سلاطین مصر برای او روغن بلسان آوردند. شیخ گفت خداوند به شما خیر بدهد. از این خانقاه بیرون روید، سگی می بینید که فلج شده خوابیده، این روغن را بر روی بمالید و بدانید که روزبهان به هیچ روغن به نمی شود. این بندیست از بندهای عشق که خدا بر پای وی نهاده است، تا آن زمان که به سعادت دیدار وی برسد.

وقتی به عشق زنی آوازه خوان مبتلا شد و این راز را از همه پنهان داشت. بر وجد و گریه او افزوده شد و مریدان پنداشتند که از عشق حق، آنهمه صیحه می زند. به خانقاه آمد و مریدان را جمع کرد و گفت من گرفتار عشق یک زن آوازه خوانم و نمی خواهم در حال خود کاذب باشم. حال شیخ را با آن زن آوازه خوان در میان گذاشتند، وی توبه کرد و به خدمت شیخ رفت. اما محبت او از دل روزبهان بیرون رفت. آنگاه به مجلس صوفیه آمد و خرقه خود را مجدداً پوشید. شیخ در محرم سنه 606 ه.ق درگذشت. قاضی شرف الدین بر او نماز گزارد و ابوالحسن کردویه و اسم تدفین را انجام داد و در خانقاه خود دفن گردید.

پسر کوچکش شیخ فخرالدین احمد در علوم متبحر بود و می توان گفت فضائل پدر را به ارث برد. در ایام جوانی مصابیح و وجیز را حفظ کرد. اشعاری نیز به عربی سرود. در سنه ششصد و اندی درگذشت و نزد پدر مدفون شد.

پسر احمد، صدرالدین نام داشت که او را روزبهان ثانی می گفتند. وی واعظی خوش بیان به شمار می رفت که سلاطین بدو احترام می کردند. در جامع عتیق و جامع سنقری وعظ می گفت که امتهائی به او نسبت داده اند. از جمله اینکه در دمای باران گفت خدایا از این منبر فرود نمی آیم، مگر آنکه باران ببارد. دعایش مستجاب شد و باران باریده. در سال 685 ه.ق وفات یافت و نزد پدر و جد خود بخاک سپرده شد.

فرزند دانشمندش شرف الدین ابراهیم نام داشت که واعظی عالم و سخندانی باهر بود. رسالاتی تصنیف کرده که از جمله آنها کتاب الموهبه الربانیه و المکرمه السبحانیه است. کتابی نیز در سیرت شیخ روزبهان نوشت و آنرا تحفه العرفان فی ذکر سیدالاقطاب روزبهان نامید. این کتاب به فارسی است و مشتمل بر مقدمه و هفت باب و یک خاتمه است. کتاب مذکور در سال هفتصد هجری تألیف شده است.

پسر شرف الدین ابراهیم موسوم است به شیخ صدرالدین که او را روزبهان ثالث می نامیدند. وی در روزهای مهم، نظیر وفات پیغمبر و حسین بن علی و یا در مجالس ختم علما و سلاطین و قضات منبر می رفت. مردی صاحب مروت و ایثار و فتوت بود. قبر این عده همگی در جوار یکدیگر در مقبره شیخ روزبهان در محله درب شیخ قرار دارد که خانه های اطراف آن از طرف انجمن آثار ملی خریداری شده تا بنائی باشکوه بر آن بقعه بنا نمایند. یکی از جالبترین یادگارهای شیخ، چاهی است که سراسر از سنگ ساخته شده و شیخ روزبهان بقلی از آب آن استفاده می کرد و حتی از دورترین نقاط جرعه ای از آنرا به عنوان شفای بیماران می بردند.

مهراز، 224- 220: 1348

فارس، شیراز، بزرگان، ابونصر احمدبن عبدالصمد شیرازی

وی ابتدا در خوارزم وزیرالتونتاش بود در همان حال بوسهل زوزنی که مردی بدفطرت بود، مکتوبی از سلطان مسعود غزنوی گرفت که به موجب آن قائد، یکی از سرداران را برمی انگیخت تا نسبت به التونتاش پادشاه بی احترامی کند. این کار نزدیک بود بین سلطان مسعود والتونتانش کدورتی ایجاد نماید و مسعود چنان در بن بست قرار گرفته بود که می گفت راضی هستم پسرم بمیرد و این مکتوب بدست التونتاش نیفتد. اما احمدبن عبدالصمد شیرازی وزیر التونتاش با مهارت توطئه قتل قائد را ترتیب داد و از بوجود آمدن غائله ای جلوگیری کرد. پس از مرگ التونتاش سلطنت خواندم به پسرش هارون رسید و احمد باز وزارت او را برعهده داشت.

پس از وفات خواجه احمدبن حسن میمندی سلطان مسعود غزنوی به مطالعه ای عمیق پرداخت تا وزارت کشور پهناور خود را بکسی بدهد که بتواند آنرا با حسن تدبیر اداره کند. از اینرو پس از غور و بررسی، احمدبن عبدالصمد را از خوارزم احضار کرد. از خلال فصول مختلف تاریخ بیهقی چنین پیداست که بوسهل زوزنی پیوسته درصدد آن بوده است تا احمدبن عبدالصمد را در مظان تهمت قرار دهد و کوشش های او سودی نمی بخشید زیرا بقول بیهقی، خواجه احمد عبدالصمد که خدای خوارزمشاه در کاردانی و کفایت یار نداشت.

روش او در وزارت سلطان مسعود به وجهی بود که دستور وزرای جهان و قانون مدیران دوران گشت. بیست سال در زمان مسعود و دو سال در عهد پسرش مودود وزارت داشت تا آنکه به سعایت دواء به زندان افتاد و مسموم شد.

مهراز، 435- 434: 1348

فارس، شیراز، بزرگان، احمدبن حسین (ابابکر زاهد)

بین او و عبدالله حقیف درباره “ورع” بحث های طولانی درگرفته است. در زهد و تقوی نیز چنان دقت می کرد که چیزی نمی خورد، مگر اینکه از دسترنج خود او باشد. از راه پارچه بافی گذران می کرد. در سال 367 ه.ق درگذشت و در گورستان ام کلثوم شیرویه دفن شد. پسرش حسین نیز در عالم عرفان مقام و منزلتی یافت و در مجلس شیخ کبیر همینکه شیخ از او اظهار رضایت کرد، حالت وجدی به او دست داد و از شوق فریاد می کشید. قبر او نیز در کنار گور پدرش قرار دارد.

مهراز، 164: 1348

فارس، شیراز، بزرگان، احمدبن موسی جعفر

هنگامیکه مأمون در مرو حکومت می کرد و حضرت رضا ولیعهدی او را برعهده داشت، برادر بزرگتر آن حضرت، احمدبن موسی و برادران و کسان با کسب اجازه از حضرت رضا و خلیفه عباسی از راه جنوب بسوی مرو حرکت کردند تا با ولیعهد قلمرو اسلامی دیداری تازه کنند. در بین راه، گروه زیادی از علاقمندان به خاندان هاشمی بدانان ملحق شدند و بدین ترتیب تعدادشان به پانزده هزار نفر می رسید.

“هزار مزار” علت مسافرت را ملاقات و دیدار نمی شمارد و می گوید برای جنگ با مجوسان آمده بودند. الحاق عده کثیری به این کاروان، موید اینست که هدف آنان تنها دیدار حضرت رضا نبوده و شاید هدف های سیاسی نیز موردنظر بوده است. این حدس زمانی قوت می گیرد که وقتی کاروانیان از مرگ حضرت رضا آگاه شدند، جمع زیادی به زادگاه خود بازگشتند. در هر حال ورود آنان مصادف با مرگ حضرت رضا بود و مأمون که از این عده بیمناک بود، دستور داد تا از ورودشان به شیراز ممانعت نمایند و آنان را مراجعت دهند.

بنی هاشم پس از مشورت تصمیم به مقاومت گرفتند و بدین ترتیب جنگ درگیر شد و در همان هنگام که شکست بر لشکر قتلغ خان افتاد، جارچیان فریاد زدند اگر به پشتگرمی ولیعهد می جنگید او درگذشته است. اطرافیان احمدبن موسی دلسرد و مرعوب شده پراکنده شدند و احمدبن موسی و برادران و کسان نزدیک یعنی امامزادگان هر یک به طرفی پراکنده شدند و احمد به اتفاق سید میرمحمد و سیر علاء الدین حسین مخفیانه به شیراز آمدند و هر یک در خانه ای پنهان شدند. پس از چندی جاسوسان حکومت، از محل اختفای احمدبن موی آگاهی یافتند و برای دستگیریش به محاصره خانه برخاستند. حضرت در حالی که زره پوشیده بود می جنگید. عمال حکومت به ناچار دیوار خانه همسایه را سوراخ کرده، از پشت سر ضربتی بر سرش وارد آوردند و خانه را هم بر سرش خراب کردند. در زمان اتابک ابوبکر سعدبن زنگی دستور داده شد در محل آن عمارتی بسازند. در این حال به جسد امیراحمدبن موسی برخوردند و از روی کتیبه انگشتری او که نوشته بود “العزه الله احمدبن موسی” پس از چهار صدسال جسدش را یافتند و جریان را به عرض اتابک رسانیدند و او دستور داد بر مدفنش بارگاهی بسازند. انجام این کار بر عهده امیرمقرب الدین ابوالمفاخر مسعود بدر وزیر اتابک قرار گرفت.

درباره احمدبن موسی نوشته اند که هزار غلام را از مال خود خریده و آزاد کرده است. بعد از امیر مقرب ملکه  تاشی خاتون مادرشاه شیخ ابواسحق قبه ای بر روضه شاه چراغ بنا کرد و نیز مدرسه ای برپا داشت و این بنا در سال 750 ه.ق به انجام رسید.

در تمام ادوار، پادشاهان نسبت به احمد بن موسی تواضع و احترام خاصی داشته اند. از اینرو هر یک از آنان آثاری در آنجا از خود باقی می گذاشتند. فتحعلی شاه قاجار برای حرم، ضریح تازه ای از نقره خالص ساخت و میرزا محمدحسن متخلص به عالی شیرازی که پدرش سابقاً کلانتر فارس بوده، اشعاری در ماده تاریخ آن سرود. اقدام اساسی برای احداث یک بارگاه باشکوه برای آن حضرت به دستور پهلوی دوم صورت گرفت. بدین معنی که گنبد قبلی به کلی برچیده شد و گنبد فعلی که نمودار هنر کاشیسازی و تذهیب ایرانی است احداث شد و در صحن و ایوان و محوطه میدان نیز تغییرات اساسی به عمل آمد.

مهراز، 479- 476 : 1348

فارس، شیراز، بزرگان، افتخارالدین محمدبن نصرالله دامغانی

از فضلای بنام بود که علوم و فنون را فرا گرفت و از علماء پیشی گرفت، آنگاه به تدریس و تصنیف پرداخت. درباره هر حکم به طور مبسوط سخن می گفت و احاطه او بر علوم، باعث حیرت دانشمندان می شد. از تصانیف او الکاشف فی التفسیر در هفت جلد، المکشوف فی التفسیر در دو جلد، شرح المفتاح، شرح الفوائد الغیاثیه، شرح المواقف و شرح الطوالع است. در شعبان 775 ه.ق درگذشت و نزد شیخ کبیر دفن است.

مهراز، 280: 1348

فارس، شیراز، بزرگان، الله وردی خان

در زمان فرمانفرمائی الله وردی خان، فارس در تحکیم سلطنت شاه عباس نقش مهمی بر عهده داشت. سپاهیان این خطه تا دورترین نقاط، شورش ها و بحران ها را فرو نشاندند. آغاز فرمانروائی الله وردی خان سال 1003 ه.ق بود. وی در شجاعت و سخاوت و رأی و عقل و دوراندیشی بر تمام امرا برتری داشت. فرمانفرمای جدید در رجب سال 1004 ه.ق وارد شیراز گردید. شاه عباس نظر به عنایت خاصی که به او داشت، در همین سال حکومت کوه گیلویه را هم ضمیمه ایالت الله وردی خان کرد. یک سال بعد والی لرستان یاغی شد و شاه عباس به الله وردی خان دستور داد تا با سپاه فارس بدان جا عزیمت نماید.

الله وردی خان قلعه ای را که حاکم لرستان بدانجا پناهنده شده بود تصرف کرد. در سال 1006 ه.ق نیز سپاه فارس مأمور فتح خراسان شد، ولی قبل از آنکه سپاه فارس و کرمان بدانجا برسد، ازبک ها خراسان را تخلیه کردند. الله وردی خان در هرات به ازبکان رسید و آنان را به سختی شکست داد.

از کارهای مهم الله وردی خان این بود که به کمک سپاهیان فارس، پرتقالی ها را از بحرین بیرون کرد و آن جزیره را تحت اختیار دولت ایران درآورد. در هرجا که جنگ مهمی در پیش بود یا کار برجسته ای در برابر شاه عباس قرار داشت، الله وردی خان نامزد مقابله با آن می شد.

در سال 1013 ه.ق، سنان پاشا مشهور به چغال اوغلی؛ وزیر اعظم عثمانی وارد قلعه وان شد. شاه عباس امر کرد تا الله وردی خان با سی هزار سوار فارسی و کرمانی و عراقی به استقبال او برود و نگذارد به مردم آذربایجان تعرض شود. در این جنگ، بیش از نصف لشکر عثمانی نابود گردید. بعد از این فتح، الله وردیخان مرخص شد و به فارس رفت، اما توقفی نکرد و با سپاه تازه نفس دیگر، عازم فتح گنجه گردید. الله وردیخان تمام آن نواحی را یک یک گشود و تا آن زمان چنین فتوحات درخشانی طی مدت پنج سال نصیب هیچ سرداری نشده بود.

در سال 1021 ه.ق کوشش هایی برای مصالحه ایران و عثمانی صورت گرفت، شاه عباس نیز از مازندران به اصفهان آمد. الله وردیخان به اصفهان رفت تا از شاه استقبال کند و در همین دیدار شاه عباس آثار مرگ را بر چهره سردار بزرگ خود دید. بیش از چند روز نگذشت که سردار بیمار و بستری گردید. حکیم سلمان جهرمی آنچه مقدور بود در معالجه او کوشید، اما این درمانها سودی نداشت و وفات یافت. شاه عباس شخصاً جنازه او را مشایعت کرد و پس از انجام تشریفات مذهبی جسد او را با احترام تمام به مشهد فرستاد و در آنجا در مقبره ای که برای او تهیه شده بود دفن گردید.

مهراز، 670- 649: 1348

فارس، شیراز، بزرگان، امام صدرالدین محمود اشنهی

پدران او از قریه اشنه آذربایجان بوده اند، اما خود شیخ از شیراز است. در زمان اتابکان می زیست و شهرت زیادی داشت. اتابک ابوبکر سعدبن زنگی که از سال 623 ه.ق تا 658 ه.ق سلطنت کرد، نسبت به عباد و زهاد توجه مخصوص داشت. فلسفه و مباحثه عقلی را به اشاره برخی از علما برخلاف دین می شمرد و چون در کرم و بخشش به زاهدان دستی گشاده داشت. بسیاری از آزمندان به لباس اهل زهد درآمدند تا از انعام پادشاه بهره مند شوند.

اقدام دیگر اتابک، اخراج عده ای زبده اهل فضل از شیراز بود که یکی از معروفترین شان امام صدرالدین محمود اشنهی نام داشت. در اصول و فروع و الهیات و طبیعیات و هندسه و هیئت و حساب و طب و تفسیر و جوه قرآت و احادیث و ادبیات اطلاعات وسیعی داشت. در وعظ چنان مسلط بود که وقتی در عرفات موعظه می کرد، شیخ شهاب الدین سهروردی که در اواخر عمر نابینا بود دستور داد تا او را در محفه ای بنشانند و به مجلس واعظ شیرازی ببرند. شیخ از مواعظ امام صدرالدین بسیار تمجید نمود.

مهراز، 191- 190: 1348

فارس، شیراز، بزرگان، امام فخرالدین ابوعبدالله نصربن علی

به ابن ابی مریم شیرازی معروف بود. در بین علما به صدرالاسلام ملقب گردید. کتاب التیسیر فی التفسیر را روایت می کرد. این کتاب از تألیفات ابوالقاسم محمودبن حمزه کرمانی معروف به تاج القراء است که در قن پنجم و ششم می زیست. قاضی مجدالدین اسمعیل فالی و قاضی سراج الدین مکرم فالی وعده دیگری از علما، شاگردان او بوده اند. آثار او به شرح زیراست:

1- الموضع فی علل القراآت.

2- المنتفی فی الشواذ.

3- الارفاد علی شرح الارشاد.

4- عیون التصریف.

دو نسخه از کتاب موضع او در کتابخانه آستان قدس رضوی موجود است. وفاتش قبل از ششصد هجری روی داد و در خطیره مشایخ در مصلی مدفون شد.

مهراز، 219: 1348

فارس، شیراز، بزرگان، امام وردی بیگ خلف بیگی

در سال 1572 شاه سلیمان صفوی ایالت و حکومت فارس را به امام وردی بیگ خلف بیگی بخشید. این شخص نسبت به عمران و آبادی علاقه ای داشت و آثاری از او هنوز در شیراز پایدار است.  امام وردی بیگ در سال 1092 مسجد جامع شیراز را تعمیر کرد و تاریخ این تعمیر را بر سنگی چنین نقر کرده اند. وی همچنین مدرسه امامیه را در محله سنگ سیاه بنا نمود و املاکی هم وقف آن ساخت. این مدرسه ویران شده و اکنون اثری از آن و موقوفاتش نیست. بازار آقا که صحن های شاه چراغ و سید میرمحمد را بهم متصل می ساخت، جزء موقوفات این مدرسه بود. همچنین کاروانسرای امامیه که بعداً به کاروانسرای چراغعلیخان موسوم گردید و در محله بازار مرغ قرار داشت از موقوفات این مدرسه است. وفات امام وردی بیگ به سال 1100 اتفاق افتاد. وی مدت 18 سال ایالت فارس را عهده دار بود و در این مدت پیوسته با علما و سادات و ارباب کمال و ادب مصاحبت می کرد و در امور خیر پیش قدم بود.

مهراز، 475- 474: 1348

فارس، شیراز، بزرگان، امیر اصیل الدین عبدالله

در کوچه لشکری شیراز، بقعه امیر اصیل الدین عبدالله بن علی علوی و پسرش امیر ناصرالدین یحیی قرار گرفته است. از این بقعه که قبلاً وسیع بوده اطاق کوچکی موجود است که در آن دو قبر مورد بحث قرار دارد. قبر اول که معجری چوبین بر روی آن انداخته اند، از آن امیر اصیل الدین و دیگری که در جنوب آن قرار دارد مربوط به قبر پسرش امیر ناصرالدین می باشد.

امیر ناصرالدین یحیی جامع علوم معقول و منقول بوده، چندی نیز منصب قضاوت شیراز را برعهده داشت که طی آن مدت با عدالت رفتار می کرد و درهای ظلم را بر مردم بست. در فقه تصانیفی از خود باقی گذاشت و افراد زیادی از کتب و محضرش بهره می بردند. مرگش نیز قبل از سنه 700 اتفاق افتاده است.

امیر اصیل الدین، نامش امیر اصیل الدین عبدالله بن علوی محمدی است. وی از اعقاب محمد حنیفه فرزند علی بن ابیطالب بوده است. در قرن هفتم علماء عصر، اصیل الدین را امامی فاضل و بزرگوار می شمردند که وقت خود را صرف احیاء سنن مذهبی می کرد. اصیل الدین از علماء بزرگ حدیث که با معتزله مبارزه می کرد و حتی برای شکست آنان که محیط مدارس را به مراکز انتشار عقاید خود تبدیل کرده بودند به اتابک متوسل شد.

امیر اصیل الدین که در مخالفت با معتزله پای می فشرد از فحول علماء حدیث بود. وی کتاب بخاری را از شیخ علاء الدین خجندی و جامع الدرامی و صحیح مسلم را از شیخ عبدالرحمن بن عبداللطیف بن اسمعیل سعد نیشابوری شنید. سنن ترمذی را نیز از عبدالرحمن مذکور ابوحفس عمر دینوری استماع نمود. از جمله مشایخ او شیخ شهاب الدین فضل الله تورپشتی و شیخ شمس الدین محمدبن صفی کرمانی و شیخ معین الدین ابوذر کشکی بوده اند. درباره مسائل مهم دینی کتب معتبر و مهمی نوشته که از آن جمله مفاتیح الهدی است. این کتاب شامل احکام و حدیث بوده است.

شیخ به مسافرت رغبتی نداشت در مسجد جامع عتیق شیراز با عباراتی ساده و عوام فهم موعظه می کرد و می کوشید ذهن مردم را از تلقینات معتزله دور نگاه دارد. به همین جهت، با حرارت و پشتکار وعظ می نمود و در اداء مطلب هرگز کم و بیش جمعیت را در پای منبر درنظر نمی گرفت و نسبت به رغبت یا اکراه مردم اعتنائی نداشت، بلکه احادیث اسلامی را مطابق با مشرب خود بیان می کرد.

برای اصیل الدین، کرامات زیادی قائل بوده اند. حتی پس از مرگش تربت او را شفای دلهای درمند می دانستند. از آنکه او همیشه حدیث برای مردم نقل می کرده و در این نقلیات، تکیه کلام بر معجزات و کرامات است طبیعتاً شنوندگان نیز معتقد به کشف و کرامات می شوند. وفاتش در سال 685 ه.ق اتفاق افتاد. در شیراز نامه و هزار مزار نوشته اند در محله سراجان مدفون است.

مهراز، 275- 270: 1348

فارس، شیراز، بزرگان، ام کلثوم

اسحق کوکبی، پسر حسن بن زید بن حسن بن علی مرتضی است. یعنی جدش امام حسن، امام دوم شیعیان بوده است. وی معاصر هارون الرشید و از اعوان و جاسوسان خلیفه عباسی بود. اسحق اعور بود و نقطه سفیدی مانند ستاره در چشم داشت. از اینرو او را کوکبی نامیده اند. وی بر ضد بنی اعمام خود، آل ابیطالب، نزد هارون الرشید جاسوسی می کرد و به علت همین سعایت ها و جاسوسی ها عده زیادی از علویان بدست هارون الرشید به قتل رسیدند. سرانجام خلیفه بر اسحاق هم خشم گرفت و او را به زندان انداخت و اسحق در محبس هلاک شد. دخترش ام کلثوم مورد تعقیب قرار گرفت و به ناچار به ایران فرار کرد و به شیراز آمد و در محلی که بعداً مقبره خانوادگی اتابکان سلغری قرار گرفت و اینک به ابش خاتون معروف است، در خانه ای پنهان شد و به عبادت می پرداخت. جاسوسان خلیفه توانستند او را پیدا کنند. خانه را در محاصره گرفتند،  بدو حمله بردند. ام الکلثوم از دست مأمورین فرار کرد و در چاه خانه افتاد و یا شاید خود را به چاه انداخته تا بدست دشمنان اسیر نشود و از او هتک حرمت ننمایند. تا چند سال پیش، از این چاه نگهداری می شد و به مردان بالغ اجازه نمی دادند بدانجا وارد شوند. زنان از پلکانی که ساخته شده بود پایین می رفتند و شمع روشن می نمودند. از آن پس، بسیاری از معاریف و صلحاء در آن جا دفن شدند که از جمله آنان شیخ احمد حسین است. وی که در سال 368 درگذشته، خدمت بقعه را برگزید و با عبدالله خفیف درباره ورع مباثات طولانی داشت و در همان نزدیکی هم مدفون شد. چند تن از اتابکان فارس، اتابک منکو برس، اتابک بزابه و همسرش نیز در حوالی این مقبره مدفون شده اند که فعلاً سنگ قبر ابش خاتون، اتابک سعد و پسرش اتابک ابوبکر هنوز موجود است.

مهراز، 110- 109: 1348

فارس، شیراز، بزرگان، امیر صدرالدین محمد دشتکی شیرازی

وی فرزند امیر غیاث الدین منصور دشتکی است که در سال 828 متولد شد. سلطان یعقوب آق قویونلو در سال 893 املاک موقوفه مدرسه منصوریه را به خاطر تجلیل از امیر صدرالدین محمد از مالیات معاف داشت. وی در خاندان خود اولین کسی است که حدیث را کنار گذاشته، متوجه علوم کلام و حکمت گشت و ملقب به صدرالعلما و صدرالحقیقه گردید. وی در عین حال که به تألیف و حکمت و تصنیف و افاده علوم مبادرت می ورزید به کار زراعت نیز علاقه داشت.

در سال 903 قاسم بیک پرناگ والی فارس، احمد پادشاه را که از سلاطین سلسله آق قویونلو بود با همدستی ابیه سلطان بانتقام خون برادر کشت و قاصدی به شیروان فرستاد تا سلطان مراد پسر سلطان یعقوب را که بدانجا پناهنده شده بود بیاورند و بر تخت نشانند. در همین سال میان مردم شیراز با قاسم بیک پرناک کدورتی پدید آمد و به دشمنی رسید. اهل فتنه منشأ این مخاصمت را به امیر صدرالدین محمد دشتکی شیرازی نسبت دادند و روز دوازدهم ماه رمضان قاسم بیک جماعتی از الواط و اوباش بایندری را بر آن داشت تا ناگهان به منزل امیر صدرالدین هجوم بیاورند و او را به قتل برسانند.

امیر صدرالدین محمد دشتکی در صفه شمالی مسجد سرپوشیده مدرسه صفویه که مخصوص قبور خود و اولادش قرار داشت، مدفون گردید.

امیر صدرالدین محمد دارای دو پسر است. یکی امیر غیاث الدین منصور دشتکی و دیگری امیر عمادالدین مسعود شیرازی.

مهراز، 312- 309: 1348

فارس، شیراز، بزرگان، امیر غیاث الدین منصور دشتکی

امیر غیاث الدین در سال 866 ه.ق در شیراز متولد شد و در سال 949 ه.ق وفات یافت. او را به علت جامعیت در علوم، معلم ثالث خوانده اند. در زمان شاه اسمعیل صفوی او را برای اتمام و تعمیر رصدخانه ای که در مراغه توسط خواجه نصیرالدین طوسی و علامه قطب الدین شیرازی احداث شده بود اعزام داشتند، اما حوادث سیاسی مانع از آن شد که وی بتواند به کار خود ادامه دهد. امیر غیاث الدین منصور شیرازی از سال 963 ه.ق از طرف شاه طهماسب به منصب صدارت رسید. دو سال بعد، شیخ علی بن عبدالعالی عاملی از عراق عرب وارد تبریز شد و مورد محبت شاه قرار گرفت. بین دو دانشمند روابط دوستانه برقرار گردید و قرار گذاشتند یک هفته شیخ علی، نزد امیر غیاث الدین کتاب تجرید را استفاده کند و یک هفته نیز امیر غیاث الدین نزد شیخ علی قواعد فقه را تحصیل نماید. اما بر اثر سعایت اطرافیان، دوستی آن دو به دشمنی تبدیل گشت و روزی در محضر شاه طهماسب شیخ علی تقاضا کرد اجازه داده شود قبله مساجد عراق عجم را تغییر دهند. غیاث الدین گفت تغییر قبله مساجد بر وجه صحت بدون اطلاع از هندسه و هیئت مقدور نیست. شاه تهماسب از شیخ علی طرفداری کرد و امیر غیاث الدین نیز از مقام صدارت استعفا کرد. به شیراز بازگشت.

از جمله مصنفات امیر غیاث الدین عبارتند از: حاشیه بر شرح کلمه العین، حاشیه بر اشارات شیخ الرئیس،  رساله اثبات واجب و کتاب اخلاق منصوری.

آرامگاه امیر غیاث الدین منصور شیرازی در همان صفه شمالی مسجد مدرسه منصوریه است.

مهراز، 312- 309: 1348

فارس، شیراز، بزرگان، امیر عمادالدین مسعود شیرازی

امیر عمادالدین مسعود شیرازی برادر امیر غیاث الدین منصور و فرزند امیر صدرالدین محمد در زندگانی خود مروج علم و دانش بود و در سال 955 ه.ق وفات یافت. فرزندش ایمر سلام الله بر مسند تدریس پدر نشست و در سال 975 ه.ق درگذشت و فرزندش میرزا ابراهیم در بین سلاطین احترامی فوق العاده داشت. در سال 971 ه.ق نواده شاه اسمعیل صفوی را به زنی گرفت. از این شاهزاده خانم صاحب دو پسر شد که یکی از آنان میرزا نصیرالدین حسین است. در علوم ادبی و عربی متبحر بود. در زندگی قناعت را پیشه ساخت. سفری به مکه رفت و در همانجا اقامت گزید. در سال 1023 ه.ق در طایف درگذشت و جنازه اش را به مکه آوردند و مدفون ساختند.

مهراز، 312- 309: 1348

فارس، شیراز، بزرگان، انصاری شیرازی    

حاجی زین ‌العابدین علی بن حسین انصاری متولد 729 ه.ق در شیراز است.

حاجی زین ‌العابدین بنا به نوشته‌ی فرزندش احمد در کتاب سرگذشت فیلسوفان و فضیلت علم و حکمت و تواریخ حکما در سال 806 ه.ق در مولد و موطن خویش درگذشته است.

حاجی زین‌الدین سرآمد اطبای فارس در قرن هشتم هجری بوده است به همین جهت مورد توجه و احترام بزرگان عصر قرار گرفته است بدواً طبیب مخصوص امیر مبارزالدین محمد سرسلسله‌ دودمان مظفری و بعد از وی مدت شانزده سال (760-766 ه.ق) به عنوان طبیب مخصوص در دربار شاه شجاع مظفری عهده‌دار خدمت بوده است.

تنها اثری که از مؤلف به جا مانده اختیارات بدیعی است که شامل مفردات و مرکبات داروهای طبی سنتی است.

انصاری شیرازی، 5- 4: 1371

فارس، شیراز، بزرگان، اهلی شیرازی

از شعرا و فضلای گوشه گیر شیراز بود. وی قصیده مصنوع سلمان ساوجی را تتبع نمود و چند صفت زیاد کرده است و امیر علیشیر خود اعتراف کرده که اهلی از او بهتر گفته است. وفات او در سال 942 ه.ق اتفاق افتاد و در جوار تربت حافظ به خاک سپرده شد که هنوز سنگ قبرش معلوم است.

مهراز، 329- 328: 1348

فارس، شیراز، بزرگان، اهلی شیرازی

نام وی محمد بوده است، لکن در هیچ کجای آثارش جز تخلص نیاورده است، حتی در دیباچه‌های نثری که برای مثنوی سحرحلال و قصاید مصنوع و ساقی‌نامه آورده، همه‌جا از خود به «اهلی شیرازی» تعبیر نموده است. و نیز تذکره‌نویسان نام وی را ذکر نکرده‌اند و همه «اهلی شیرازی» به اضافه‌ لفظ «مولانا» یا «ملا» آورده‌اند.

برخی از مهم‌ترین آثار اهلی عبارت است از: دیوان شعر، زبده‌الاخلاق، مثنوی سحر حلال، سحر الحقیقه و مخزن‌المعانی.

ربانی، 12-1 : 1344

 

به ما در تکمیل اطلاعات این قسمت کمک کنید

ارسال اطلاعات
slot deposit 10 ribu
slot deposit qris
spadegaming
pg soft
habanero
cq9
slot garansi kekalahan