آذری، تبریز، پوشاک
آذری، تبریز، پوشاک، پیشکار
مستوفی پیشکارِ منطقه را با قبایی راسته به تصویر می کشد و می نویسد که وقتی آماده می شد عمامه بر سر بگذارد، سرش را که کاملاً تراشیده بود، دیده بودند. برادر جوان تر وی موهای بلندی داشت و لباس معمولی پوشیده بود.
شهشهانی، 195: 1396
آذری، تبریز، پوشاک، طبقات محروم
در مورد عادات لباس پوشیدن اهالی تبریز توضیحات کافی داده نشده است. ژان دیولافوآ به توصیف گدایی با لباس های مندرس پرداخته که ظاهراً دو کلیجه، یکی به رنگ آبی و دیگری قرمز، بر تن داشت و آنها را روی هم پوشیده بود و یک کلاه پاپاخیِ مخروطی سر گذاشته بود.
شهشهانی، 195: 1396
آذری، تبریز، پوشاک، روستاییان
بچّه های روستایی پیراهن قرمز و کت سبز می پوشیدند. مردان مناطق مختلف روستایی می بایست عهده دار مسئولیت حفاظت از روستای خود باشند؛ آنها همه کلاه و کمربند نظامی داشتند و تفنگ حمل می کردند.
شهشهانی، 195: 1396
آذری، تبریز، پوشاک، زنان
کرزن نوشته است چهرۀ زنان کاملاً سفید بود. آنها لباس ابریشمی می پوشیدند، چادر بر سر می کردند، اما صورت خود را نمی پوشاندند.
شهشهانی، 195: 1396
آذری، تبریز، پوشاک، قلندرها
مرد سالخورده ای که هفتاد و چند سال داشت و از خانوادۀ معتبری بود، لباده پوشیده بود، سرش را ترشیده بود و کلاه و عمامه بر سر داشت، اما قسمتی از موی سفیدش را رها کرده بود و نسبت به این دسته موی خود که نشان می داد او یکی از اعضای قلندر ها است، بسیار دقیق و حساس بود. تنها پسرش از قدرت و نفوذ او برای تبدیل شدن به یک بازرگان موفق استفاده کرده بود و تنها کاری که می بایست انجام دهد، این بود که هفته ای یکبار در مجمع رسمی شان حاضر شده و در مراسم کلاه بر سر بگذارد.
شهشهانی، 195: 1396
آذری، تبریز، پوشاک، مردان
در محله حکم آباد تبریز، مردان همیشه سر خود را می پوشاندند چون بدون کلاه ظاهر شدن، بی احترامی تلقی می شد. عرقچینی که زنها در خانه می دوختند یا زائران از مکه می آوردند، حداقل چیزی بود که مردان بر سر می گذاشتند. رنگ این عرقچین ها سفید بود و سادات از رنگ سبز یا مشکی استفاده می کردند. در زمستان هم قزّاقی بر سر می گذاشتند. کلاه آنقدر مهم بود که به کلاه سیّد قسم می خوردند؛ بنابراین آن شیئ تقدّس می یافت.
پسران جوان قبل از استفاده از قزّاقی کلاهی به نام بَری بر سر می گذاشتند. مردان جوان، لوطی ها که خود را محافظ محلّۀ خود می دانستند، کلاه نمدی بر سر می گذاشتند. آنها معمولاً پسر مغازه داران بودند. آنها سبیل می گذاشتند و موهایشان را به یک طرف شانه می زدند. آنها ظاهر پر ابهتی داشتند، نظم محلّۀ خود را حفظ می کردند و همه به نوعی از آنان می ترسیدند. آنها زیاد حرف نمی زدند، حضورشان پر ابهت بود و افرادی تابع قانون بودند. لباسشان یقه هایی از جنس ماهوت داشت و کفش هایشان هم پاشنه داشت. آنها در بزرگسالی خنجری به کمر می آویختند و گیوۀ اصفهانی می پوشیدند. اهالی حکم آباد، لباس خود را در خانه می دوختند. در حکم آباد، مردان کفش هایی به نام تکگون می پوشیدند که رویۀ آن از پوست گوسفند و تخت آن از چرم گاو بود. این دو قسمت را با نخی که از موم گذرانده بودند، می دوختند. از این کفش ها در زمستان استفاده می کردند و در تابستان عمدتاً پابرهنه راه می رفتند.
شهشهانی، 195- 193: 1396